نیلوفرمرداب

گل نیلوفر در مرداب می روید تا همه بدانند که در سختی ها باید زیباترین ها را بیافرینند...

نیلوفرمرداب

گل نیلوفر در مرداب می روید تا همه بدانند که در سختی ها باید زیباترین ها را بیافرینند...

زرزرو!!!!!!!!!!

چقد زرزر میکنی بچه!!..بسه دیگه سرم رفت...

به تو چه!!...دلم می خواد زرزر کنم...تازه من که بی صدا گریه میکنم چطوری سر تو رفت؟؟!!...

برای اینکه سر من بره نیازی به بلند یا آروم گریه کردن تو نیست!...اصن بگو ببینم تو چرا انقد زرزر میکنی؟؟..

من؟...نمیدونم!...میدونی چیه؟؟گاهی اوقات فک میکنم دیوونه ام...

مث اسکیزوفرنیا؟؟؟...

نه بابا...دیگه نگفتم مخم تعطیله که!!...انگار بعضی وقتا تعادل ندارم...مث گربه ای که یه طرف سیبیلشو کنده باشن!!...

یعنی چطوریی؟؟..

یه وقتایی خیلی خوب و شاد...یه وقتایی خیلی بداخلاق و زرزرو...

خوب همه اینطوری میشن...

نه!!...یه وقتایی تو اوج شادی گریه م میگیره...یه روزایی خوبه خوبم و یه دفه حالم گرفته میشه و به قول تو زرزر میکنم!!

من فک کنم تو دیوونه ای!!...

هوی...خودت دیوونه ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــا!!...اصن ببینم تو کی هستی که با من اینجوری حرف میزنی؟؟تو کجایی اصن؟؟...

من توی توام!!..اصن من خودتم!!..

تو توی منی؟؟!!..یعنی چی؟؟...بی تربیت!!!...

خاک بر سرت با این ذهن منحرفت!!...منظورم اینه که من درون توام!!...من زاده ی احساساته توام!!...

احساسات من؟؟؟...چجوری آیا؟؟...

احساسات خوب و بدت...غم و شادی...عشق و نفرت...من اونا رو اداره میکنم!!...

جل الخالق!!!!...

ولی تو تازگیا خیلی زرزرو شدی!...چته؟؟چرا انقد گریه میکنی؟؟...البته من میدونما ولی خوب، این گریه هات اعصابمو خرد میکنه!!!...

ای بابا!!!...چه گیری کردیما!!...دیگه گریه هم بخوام بکنم باید اجازه بگیرم؟؟؟...حداقل دلم خوش بود که با گریه یه ذره خالی میشم...این غصه ها رو با اشکام میشورمش...حالا تو میگی سردرد میگیرم؟؟!!...اصن میدونی چیه؟؟خر ما از کره گی دم نداشت!!...

ساکت شو ببینم...تو اصن مشکل داریا!!...عین بچه آدم بشین با هم حرف بزنیم...

باشه...بفرمایین...

بگو ببینم...تو این روزا چته؟؟چرا هی گریه میکنی و دو دقیقه بعد نیشت تا بنا گوشت وا میشه؟؟!!..اصن من فک میکنم تو هنوز بزرگ نشدی!!...عین کوچولوها یه دقه شادی و یه دقه غمگین!!...

من...من...خودمم نمیدونم!!...این روزا خیلی احساس پوچی میکنم...بعضیا میگن به خاطر سنه!!...شاید راست بگن!!...این روزا خیلی درگیریه ذهنی دارم...اخلاقم سریع عوض میشه...یه بار انقد خوب و خوش اخلاقم که همه فک میکنن چیزی خورده تو سرم...یه بار انقد بد اخلاقم که با ۱۰ من عسلم نمیشه خوردم!!!...

میدونم!!!...صدای هرهر یا زرزرت همش میاد...تازه دلتم که تازگیا تند تند میتپه!!!...عاشق شدی کلک؟؟!!...

عاشق؟؟!!...هاهاها...فک میکردم اینطوریه!!...ولی سراغ عشق ممنوع رفتم!!...حالا پاک میشه از ذهنم...ولی زمان میبره!!...بدبختی اینه که اراده ام تو دوست نداشتن ضعیفه!!...

اراده نمی خواد که الاغ!!!...یه ذره فک کن...اونوخ همه چی حله!!!...

اولا که تو چقد بی ادبی!!!...الاغ خودتیــــــــــــــــــــــــــــــــا!!!...بعدشم باشه...سعی میکنم...

آباریکلا دختر خوب!!...ببین...الان داشتی زرزر میکردی،یه کم که حرف زدیم آروم شدی...برای گفتن مشکلاتت و درددلات همیشه رو من حساب کن!!!...

آخرم نگفتی تو کی هستیــــــــــــــــــــا!!...

من خودتم عزیزم!!...من در تو متولد شدم...با تو بزرگ شدم...تا الان چند بار خواستم باهات حرف بزنم اما تو اعتنا نکردی...

آخــــــــــــــــــــــــــــــــــــی!!!...الهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی!!!...حالا ناراحت نشی از دستما...

نه...ناراحت نمیشم...همه آدما گاهی اوقات احتیاج دارن که با خودشون خلوت کنن...درددل کنن و مشکلاتشونو تو خودشون حل کنن...تو هم سعی کن از این به بعد این کارو بکنی!!...من همیشه آماده ام برای شنیدن مشکلاتت و کمک به حلشون و دلداری دادنت...

مرسی خودمه عزیزم!!...نه...منه عزیزم!!...ببین اصن من بهت میگم دوست درون!!!باشه؟؟...

باشه...

مرسی دوست درونم...مرسی از دلداریا و راهنماییات...

 

                                این دوست درونمه!!! یه کم هپلیه فقط!!!

 

شماها که احیانا فک نمیکنین من دیوونه ام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

                           

در پی موجی از نگرانی که ملت رو فرا گرفته بود به خاطر رفتن فاطمه...اینجانب هم اکنون با نامبرده صحبت کردم...حالش خوبه فقط یه مدت نمیتونه بیاد نت به خاطر چند تا کار عقب افتاده که باید انجامشون بده و هیچ جای نگرانی نیست چون این خانم نتو ترک نمیکنه...عمرا...حالشم خوبه سر و مر و گنده!!!!!!!

نظرات 17 + ارسال نظر
شاذه چهارشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:13 ب.ظ

نه من فک می کنم خودم دارم دیوونه میشم!!! آخه اینا چرا دارن درو میشن؟؟؟؟؟ گیلاسی نیاز و حالا فاطمه!!! صبح باهاش حرف زدم. گفت آپ می کنم... حالا میبینم دو تا وبلاگ تعطیل. اس ام اسم جواب نمی ده:(( اگه خبری ازش گرفتی بهم می گی؟

ای بابا...یعنی چی اخه؟؟؟
زنگ میزنم بهش...نگران نباش عزیزم...فاطمه نمیره:)

مانی چهارشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:14 ب.ظ http://www.alein.blogsky.com

دوس ندارم ازت تعریف کنم ولی یه استعداد کوچولو رو میبینم که نمیدونم یه دفه از کجا داره بیرون میزنه و خودشو یه خورده یه خورده به رخ همه میکشه و ..............
خوشحالم که خودت شدی و داری خوب مینویسی بیشتر تلاش کن.قربانت.مانی

از کجا میاد به نظرت؟؟؟!!!...
ممنونم عزیزم...مرسی...
قربانت...نیلوفر:)

آقا موشه چهارشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:40 ب.ظ

نه گلم دیونه نشدی منم فک میکردم مال فصل مال سنمه ولی اینا همش بهونس من که نمیتونم دردمو تو خودم حل کنم یعنی دیگه خسته شدم بسکه خودمو گول زدم همون گریه بهتره لاعقل حقیقت برام روشن تره خودمو کمتر گول میزنم

نیاز رفت فاطمه هم رفت چی میخوای تو هم برو مث خاله سوسکه که منو واسه همیشه گذاشتو رفت (گریه) مارا باش اومدیم اینجا خودمونا زدیم به خوشی درد عشقمون یادمون بره ولی انگار فایده ای نداره منم میرم


یعنی چی فاطمه هم همینطوری گذاشت رفت؟؟؟؟؟؟؟؟

میدونی اشکال ماها اینه که خیلی ناامیدیم...قشنگیا رو نمیبینیم...اما زندگی با همه تلخیاش قشنگیایی هم داره...

من نمیرم...فاطمه هم نمیره...نیازم میاد...اصن هر کی به این دنیا وارد شه سخت ازش دل میکنه...
نگران نباش...

آقا موشه چهارشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:40 ب.ظ

نه گلم دیونه نشدی منم فک میکردم مال فصل مال سنمه ولی اینا همش بهونس من که نمیتونم دردمو تو خودم حل کنم یعنی دیگه خسته شدم بسکه خودمو گول زدم همون گریه بهتره لاعقل حقیقت برام روشن تره خودمو کمتر گول میزنم

نیاز رفت فاطمه هم رفت چی میخوای تو هم برو مث خاله سوسکه که منو واسه همیشه گذاشتو رفت (گریه) مارا باش اومدیم اینجا خودمونا زدیم به خوشی درد عشقمون یادمون بره ولی انگار فایده ای نداره منم میرم


یعنی چی فاطمه هم همینطوری گذاشت رفت؟؟؟؟؟؟؟؟

مرجان چهارشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:43 ب.ظ

سلام نیلو جونم !

دیوونه نیستی ، کمی خیالاتی شده بودی که حالا کم کم داری حقیقتیاتی میشی ، همین !

به قول یوسف ستاره ای باشی

سلام عزیزکم...

احتمالا...

به قول یکی دیگه آسمونی باشی...خودت بودی نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شاذه پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:00 ق.ظ

نیلوووووووفر تو رو خدا زود جواب بده. خیلی نگرانم:(((

جانممممم....چشم الان زنگ میزنم نگران نباش...

تیده آ پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:09 ق.ظ http://ghalb-yakhi.persianblog.com

سیویدم بخونم
اونطور که بوش میاد قاتییی ها

من قاطی بودم...
تیده آ جان وبت برای من باز نمیشه...فک کنم خیلی سنگین شده عزیزم...یه فکری بکن...

یوسف پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:29 ق.ظ http://littlestar.persianblog.com

سلام نیلو جون جونی خوبی؟؟! ....
کی گفته اسکیزوفرنیا دیوونه ان؟!..انا..منو نیگا!!..دیوونه ام!! :))

خوبه که!!..هوم!!..آدم که همیشه نباید شاد و عاشق باشه!!گاهی هم ناراحت و بدجنس باش!!..کاری که همه آدما دارن می کن!!
اصلا دیوونه باش!!..اشکالی داره؟!.. :)

می گم این دوستان هم بدجور می رن..چنان که فک می کنی برای همیشه رفتن!..در صورتی که ناقلاها اون زیرمیرا هستن!..به قول تو مگه می شه نت رو ترک کرد!!..ولی خودمونیم ها خیلی عادت کردیم..ترک عادت هم موجب مرض است!!.. :(

به قول مرجان آسمونی باشی

سلام یوسف جون جون جونی!!...خوبم تو خوبی؟؟...
ای ول!!!...(تشویق)...کی گفته ؟ هان؟ کی گفته؟‌:)

نه چه اشکالی داره...آدمی که همش شاد و عاشق باشه لوس میشه...ناراحتی و بدجنسی لازمه گاهی(چشمک)...

خیلییییییییییییییییییییی...من که مهتاد شدم بد جـــــــــــــــــــــــــــور... :( ...اونا هستن...همشون...اینجا رو نمیشه ول کرد...

به قول یوسف جونی ستاره ای باشی

مهران پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:31 ب.ظ

اون رنگ زرد توی پست چشم رو اذیت میکنه .....منظورم نوشته های رنگ زرده !!

دیگه نوشتم دیگه :(...تازه زرد نیست نارنجیه کم رنگه:(...

غزال پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:53 ب.ظ http://hamkellasi.blogfa.com

گل به گل، سنگ به سنگ این دشت
یادگاران تواند .
رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت
سوکواران تواند .
در دلم آرزوی آمدنت می میرد
رفته ای اینک، اما آیا
باز بر می گردی ؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد

[گل][گل][گل]

سلام
مرسی...قشنگ بود
بوس بوس بوس

محدثه بعد درمان اعتیاد پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:12 ب.ظ

الهی فدات شم که درونتم عین خودت بانمک.فقط یکم بی احساس.از طرف من بهش بگو دیگه با نیلوی من این طوری حرف نزنه.
باید اعتراف کنم این وبلاگت نسبت به قبلی خیلی عالی تر.نوشته هات خیلی زیبا و پر مفهوم شده.
پست نیمه شب هم خوندم .اصلا باورم نمیشد تو نوشتی.
اما من دوست دارم همیشه شاد باشی حتی اگه از روی تظاهر باشه.میدونی من هم فکر می کردم همین طوریم شاید بودم.اما تازگی ها فهمیدم خیلی زود واکنش نشون میددم و عصبانی میشم.
راستس نمیدونی چه عذاب وجدانی گرفتم در مورد هدا حرف زدم.برای همین اومدم بگم من هدا روی خیلی دوست دارم.شوهرشم خیلی خوبه.این جدی میگم.حرفایی که پشت تلفن زدم جدی نگیر.
میدونم که الان داری می خندی میگی دیوونه
خب دیگه تصمیم گرفتم غیبت نکنم.که چقدر هم زود به قولم عمل کردم.
راستی نیلو الان که وبلاگ تو رو دیدم به خودم فوش دادم که عجب غلطی کردم وبلاگم حذف کردم.
برای معتادایی مثل من با اون همه درصد مواد بهترین کار بود
بازم بهت سر میزنم.جیگرکم
بوس بوس بوس بوسسسسسسسسسسسسسسسسسس
بعضی بدونن نیلو خودش ناموس داره

سلام خوشگل خانمه مهربون...
بیا خودت بهش بگو...آخه سرتقه عین خودم...گوش نمیده!!!!!!...
مرسی(خجالت)...
فک کردی کم الکیه؟؟!! ...به من میگن نیلوفر نه برگ چغندراااااااا(عینک)...
تو که بد تر از من قاطیییییی(نیش)...
هدا دختر خوبیه...منم دوسش دارم...اون حرفا چیز بدی نبود...نه غیبتش بود نه چیزه دیگه...نظر تو بود...
دیــــــــــــــــــــــــــــــــــوونــــــــــــــــــــــــــــــه...میدونی که دیوونه تم دوس دارم...دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید...
فوش نه و فحش اولا...بعدم من که بهت گفتم خیلی خلی که حذفیدیش...
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوس
ناموسم کیه آیا؟؟؟؟!!!!!...

محمد رضا پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:21 ب.ظ

آخرش ولی نمی شد تشخیص بدی که ابیه خودتی یا قرمزه درونت!؟
این که شد یکی! ؛)
خلاصه اینکه به قول این محدثه ... الهی ... :دی .... که درونتم با نمکه!
:دی
:-*
* ولی از شوخی گذشته ... تو مث خیلی از ما احتیاج به زمان داری عزیزم...نگران نباش همه چیز درست می شه!
مثل اولش...بدون زرزر و مزاحمت!
:)

تو آیکیوت چنده؟؟؟:)
قرمزه من بودم آبیه درونم...
:))

نگران نیستم زیاد...میگذره بالاخره!!...
امیدوارم..:)

یوسف پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:28 ب.ظ

۳۰لام نیلو جانی..
موخوم به زبانه شیلین میشدی بوگوم: مو خودمان پولوفوسولوم همه جا هم هستوم و دربست به همه تعلق داروم!!!..ها والا!! :)

۳۰۰لام یوسف جونی...
در پولوفوسول بودنت که شکی نیست :)
والا!!!!!!..

مرجان پنج‌شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:49 ب.ظ

نیلو جونم

سلامه منو به نیش نیش برسون حتما

از کجا فهمیدی من میگم آسمونی باشی ؟ شیطونک

سلام مرجانی...

چشم...

خوب دیگه...اخه باهوشم :)

مانی جمعه 18 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:54 ب.ظ http://alonee.blogsky.com/?PostID=7

سلام دوست من تو یه بازی جدید و شاید با موضوعی متفاوت که خودم شروعش کردم شما رو هم دعوت کردم با اومدنت میتونی گرمش کنی و رونقش بدی
قربانت.مانی

سلام...مرسی ...چشم حتما میام...
من میتونم :))
لطف کردی...

امین جمعه 18 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:12 ب.ظ http://ketabe-zendegim.mihanblog.com

سلام
جریان چیه ؟
نکنه دیوانگی کلاس داره ماخبر نداریم؟

سلام...
هیچی...
آره کلاس داره شدیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد :)

ژ یگولو شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:30 ق.ظ

گریهههههههههههه..من همین الان اینهمه نوشتم...پیام خطا داد..نمیدونم سند شد یا نه؟؟؟گریهههه...

گریهههههههههههههههههه...نه نشده...دوباره بنویس خب؟؟؟...گریهههههههههه...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد