نیلوفرمرداب

گل نیلوفر در مرداب می روید تا همه بدانند که در سختی ها باید زیباترین ها را بیافرینند...

نیلوفرمرداب

گل نیلوفر در مرداب می روید تا همه بدانند که در سختی ها باید زیباترین ها را بیافرینند...

پست قر و قاطی!!!

با مامان و نازنین از مدرسه حرف میزدیم...روزی که نازنین تازه رفته بود مدرسه تا یه هفته گریه میکرد!!!...ولی من از روز اول مدرسه اصلا نه گریه کردم نه غریبی!...دلیلشم این بود که من هم مهد رفته بودم هم پیش دبستانی ولی نازنین هیچ کدومو نرفته بود...آخه از ور دل مامانم جم نمیخورد!!...

مامان میگفت دو سه سالت که بود همه خیلی دوستت داشتن ولی تو خیلی بد عنق بودی!!...هیچ کسیو تحویل نمیگرفتی...گفتم پس چرا دوسم داشتن؟!...گفت چون همیشه خوش تیپ بودی و تمیز!!...لباسات همیه با هم ست بود حتی رنگ گل سر و جورابت و هیچ وقت لباست یا صورتت کثیف نبوده...مامانم دوستای مجرد زیاد داشته اون موقع ها..میگه یه بار قرار بود با دوستام بریم کوه، تو رو هم بردم...وقتی رسیدیم همه دوستام میگفتن وای بچه ها نیلوفر، نیلوفرم اومده!!!...بر عکس من نازنین تو بچگیش خوش برخورد بوده...مث من بد عنق نبوده!!...

حالا که بزرگ شدیم من شدم دختر بجوشه!!...بعضی فامیلامون هستن که حتی نمیدونم مسبتم با اونا دقیقا چیه اما با همشون راحتم و کلی بگو و بخند داریم!!...نازنین شده دختر دیرجوشه!!...با کسایی که نمیشناسه زیاد گرم نمیگیره و به اصطلاح اصن با کسی قاطی نمیشه و بگو و بخندش تو خونه و با منه!!...چه جالب!!...جاهامون عوض شده!!...بگذریم...

من الان یه عالمه حرف دارم اما نمیدونم چی بگم!!...دلتنگم طبق معمول اما از این که هی میگم این مسئله رو اصن خوشم نمیاد!!...دلمو رها کردم به حال خودش...بلکه بتونه با خودش کنار بیاد...دل آدما خیلی جالبه ها!!...اصن به خواست تو نگاه نمیکنه...هر موقع دلش بخواد میگیره و هر وخ بخواد وا میشه!!...هر وخ بخواد شاده و هر وخ بخواد غمگین!!...

اگه خونمون حیاط دار بود خیلی خوب میشد...تو این آپارتمانا دلت بیشتر میگیره...حیاط خیلی خوبه!!...یه جای خیلی دنج و راحت برای خلوت کردن...با خودت،با دلت...صدای گنجشکا که رو شاخه های درختا لونه میکنن و صب به صب با جیک جیکشون از خواب بلندت میکنن!!...این حیاطو فقط تو ذهنم تصور کردم...یه حیاط دنج و خلوت با یه حوض آب وسطش...تو باغچه ش پر گل و درختای میوه...شبا نور ماه میوفته تو حوض وسط حیاط و میتونی ساعتها به تصویر ماه تو حوض نگاه کنی... بعد دستتو بکنی تو حوض و سکون ماهو به هم بزنی...تصویر ثابت ماه توی آب با موجای کوچیکی که با دستات ایجاد میکنی از بین میره...ای بابا!!...این روزا دیگه یه حیاط کوچولو هم شده آرزو واسه من و امثال من!!...

چقد از آفتاب بدم میاد!!...تو این روزای آفتابی پرده ی اتاق همیشه افتاده ست...اصلا از نور آفتاب بدم میاد...مامان و بابا بهم لقب موش کور دادن!!!...

فردا عروسی دعوتیم...عروس میشه نوه دایی مامانم!!!...چه ازدواجی!!...از این مدل ازدواجا که من ازش متنفرم...عروس و داماد و خانواده هاشون توی یکی از شهرستانای اطراف تهران زندگی میکنن...یه رسم از نظر من عجیب دارن!!!...اونم اینه که جهازی که به عروس میدن باید بی نقص و همه چی تموم باشه!!...مادر عروس چند وخ پیش به مامانم گفته بود که نزدیک ۲۰ میلیون جهاز خریده!!!!!!!!!!!!!!...یخچال فریزر ساید بای ساید...مایکروفر...اتو پرس...سرخ کن...قهوه جوش... ماشین لباسشوییه نمیدونم چی چی و و و ...همه چی خارجی و از نوع خوب... در حدی که پدر عروس به مادر عروس گفته بوده مایع دستشویی همه رنگشو خریدی؟!!!!!!!!!!!!!!... جالبه ، پدر عروس یه کارمند معمولیه...نمیدونم چرا برام خنده دار بود!!...اینا خودشونو هلاک کردن واسه جهیزیه..چقد زیر بار قرض رفته بودن اما به خاطر اینکه جلوی عروس خانواده شون کم نیارن انقد خودشونو تو خرج و زحمت انداخته بودن...نمیدونم چه کاریه؟!...من اگه بخوام ازدواج کنم هیچ وخ نمیزارم بابام بره زیر بار قرض...فقط در حد نیازم جهیزیه میبرم!!..والا!!...

دامادم گویا وضع باباش خوبه!!...یه خونه دو طبقه تو فیروز آباد (محل زندگیشون) داره که طبقه اول خودشونن و طبقه دومو می خواد بده به عروس و دوماد... عروس خانم اسمش شیماست...همش ۱۸ سالشه و حتی دیپلمشم نگرفته...گویا تصمیم به گرفتنشم نداره!!!...دومادم ۲۲، ۲۳ سالشه...به همم نمیان زیاد...من زیاد در قید و بند قیافه نیستم اما دوس ندام از نظر قیافه بین عروس دوماد انقد فرق باشه که خیلی تو چش بیاد!!...حتما اشتباه میکنم؟!...چه میدونم والا!!...

راستش دلم واسه عروس میسوزه...آخه هنوز چی از زندگی و مجردیش فهمیده که میخواد ازدواج کنه؟!!...اصن میدونه ازدواج چیه؟...میتونه مسئولیتشو بپذیره؟؟...ازدواجش همون جوریه که من ازش متنفرم...بدون اینکه چیزی از زندگی بدونی میری تو خونه یکی دیگه، تنها کاریم که توی خونش میکنی بشور و بساب ودست آخرم بچه داریه...اونم دختری مث شیما...که به خاطر جو خانوادگی مطمئنن یه دختر چش و گوش بسته س!!...که اگه مشکلیم داشت به خاطر نوع دیدگاهش به زندگی باید بسوزه و بسازه!!!...چه زندگیه خسته کننده ای!!!

حوصله عروسی رفتن ندارم!...بری آرایشگاه ابروهاتو درس کنی...بعد بری یه حمومی که ۴ ساعت طول میکشه!!...بعد آرایش کنی...لباس بپوشی...اینهمه راه بری تا بابایی...اه اه اه!!!...این مامانم گیر داده که باید بیای!!...

یه چیز جالب...این نازنینه ما عاشق مهدی سلوکیه!!...یه دوست داره که اسمش بهنازه...اون از مهدی سلوکی متنفره!!...یه ساعت پیش سر ناهار نازنین داشت میگفت بهناز خواب دیده مهدی سلوکی شوهرشه!!...منم گفتم اتفاقا من خواب دیدم محمود شهریاری شوهرمه!!...نازنین گفت منم خواب دیدم رضا رشید پور شوهرمه!!...منم گفتم منم خواب دیدم استاد جمشید مشایخی شوهرمه!!...نازنین گفت منم خواب دیدم آقا خ..م..ی..ن..ی شوهرمه!!!!!!!!!!... از اونجایی که سر ناهار بودیم و داشتیم این حرفا رو میزدیم نمیگم که بعدش چه منظره ی بدیعی رو رقم زدیم!!!...

*****توجه داشته باشید****

من امروز نمیدونستم چی باید بگم و انقد حرف زدم!!!!!!!!!!!

پ.ن ۱ : دلم برای صمیمی ترین دوستم تنگ شده...خیلی وقته ازش دور شدم...نمیدونم من و رفتارم باعث این دوری بودیم یا گرفتاریای اون!!!!!!!!!

پ.ن ۲: عاشق این آهنگه شدم...من چند وقت یه بار از یه اهنگی خیلی خوشم میاد و انقد گوشش میدم که خودم دیگه حالم بد میشه!!!!!!!!

پ.ن ۳: احساس میکنم از دنیا عقبم!!!!!!!!

پ.ن ۴: شماها چیزی از این پست قر و قاطی فهمیدین؟...خودم که نفهمیدم!!...اگه فهمیدین خیلی باهوشین!!!!!!!!!!!!

نظرات 23 + ارسال نظر
فاطمه شنبه 2 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:29 ب.ظ

خداوندا به شدت توبههههه:|


توپپپپپپپپپپپپپپ

فاطمه میزنم خودمو میکشما...
اهههههههههههههههههههه
گریهههههههههههههههههههههه

شهرزاد شنبه 2 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:25 ب.ظ

سلامممممممم عزیزم:
درکت میکنم همه بعضی از روزها قاطی میکنند و نمیدونند که چه مرگشونه.
زیاد نگران نباش هنوز کارت به دکتر نکشیده.
عروسی خوش بگذره.

سلام گلییییییییییییی
میدونم...تو هم عین خودم قاطییی!!!!
شاید کشید :)))
مرسی...
بوسسسسسسسسسسسسس

یوسف شنبه 2 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:43 ب.ظ http://littlestar.persianblog.com

سلام نیلو جانم..خوبی موش کور عزیز؟! :دی
بابا خلاصه تر بنویس..هسته داستان از دستمون در رفته..به قول خودت قاطی پاتی!!.. :((

می گم اون موقع ها مهم نیس!!..مهم اینه که الان خوشتیپی و به جوش!!!:)))
آره حیاط خوبه..بیا خونه ما!!..من تو حیاط زیاد نمی رم شاید منم شدم موش کور..تو بیا با هم بریم تاب سواری:))))))
برو فکر علوسی رو از سرت بیرون کن!! :) فعلا مجرد باش!!حوصله داری خواهر؟!..اینو اقدس خانم بهم گفت!!:)))))
مجبور هم نیستی بری!!..در عوض باهم می ریم ماه عسل!!:)))))))))
مهذی سلوکی هم شورشو درآورده!خیلی لوس و تکراری شده!..تو اون سریال نرگس من زهرشو دوست داشتم که از دست رفت..اما تو این سریال مسخره این چند نفر که این مهدی خلافه شورشو در آورده!!..هااا شوشوشوشوشوشرشو در آورده!!:)))
یکی از دخملای فامیل ما عاشق شادمهر عقیلیه..هر شب خوابشو می بینه و می گه به هوای درس هم که شده می پرم او وله آب که فقط یک ماچش بکنم!!:)))
تو که معلومه عاشق کباب جهان بخش شدی!!:))) باز مد شد نه؟!..فردا باز یکی دیگه..هموجو!!...:))
عزیزم همه از دنیا عقبیم!! :)
..................
خب منم قروقاطی نظر دادم..می شد بازم بنویسم اما دیگه خسته کننده می شد!!:)))))

سلام یوسف جان...بد نیستم دپرس خان :))
اولش که نوشتم قاطی پاتی

مچکرمممممممممم
تابم دارین؟...میام حتما !!!
بابا من نمیخوام علوسی کنم کهههههههههههههههه!!!
جانم؟...خوبی تو؟...
منم ازش خوشم نمیاد ولی نازنین...ببینه اینو نوشتی چشاتو در میاره هااااا...گفته باشم...
اه اه اه...این دختر فامیلتون چه بد سلیقه ست... :))))))))
تو خوندی من عاشقش شدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟...من گفتم عاشق این اهنگه شدم....این آقاهه رو هم تا حالا ندیدم!!!!!!
آره همه عقبیم...ولی من افتضاح عقبم...

نه تو هر چقد بنویسی خسته کننده نمیشه !!!!!!!!!

انار بانو شنبه 2 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:17 ب.ظ

چلاملکم عروسی خوش بگذره منم از این رسوم بدم میاد
راستی من عکسمو گذاشتم تو وبم خواستی بیا ببین:دی

چلاملکم...
منم خیلی بدم میاد...مرسی...
حتما میام...دیشب اومدم ولی کارتم تموم شد :))))))))))

مرجان یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:44 ق.ظ http://anemone.blogsky.com

سلام نیلویی جونم

من کودکستان رفتم ولی هر روزه خدا گریه می کردم . مدرسه هم که رفتم روزه اول گریه نکردم و یه بغضه عجیبی داشتم و یه غمی توی دلم بود . همش شبها دعا می کردم که بابا فردا یادش بره منو ببره مدرسه

راستی تو به دختره مردم چیکار داری ؟ بذار عروسیشو بکنه . خندهههههههههههههههههههه

میگم نیلو اون پ.ن ۲ که نوشتی وقتی از یک آهنگ خوشت میاد انقده گوش میدی تا ازش خسته میشی ، منم همینطورم البته واسه بعضی آهنگها

منو گیگیلی همه پستتو فهمیدیم . آخه نیست منو گیگیلی خیلی چرت و پرتیم ، معنیه چیزای قر و قاطی هم زود می فهمیم (چشمولک اینا)

سلام مرجانیه خودم...

اه اه بچه ننه :))))))))))))))

من که کاریش ندارم...داره میکنه!!!

منم خیلی گوش میدم...خیلیییییییییییی

ایول...تو و گیگیلی کارتون درسته :))))))))))))

فیروزه یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:49 ق.ظ http://firoozeh59.persianblog.com

سلام ... خوبی؟ ... منم از آشنایی با شما خوشوقتم :) ... شرور خیلی خیلی بهم لطف داره ، خودش دختره خوب و گلیه برای همین بقیه رو هم مثل خودش می بینه ... داشتم متنت رو می خوندم رسیدم به اون قسمت ۲۰ میلیون جهاز ... اتو پرس رو خوندم اتوبوس!!! ... داشتم از تعجب شاخ در می آوردم :دی ... امیدوارم که عروسی خوش بگذره ... اگر هم دیدی قراره خوش نگذره خودت سعس کن که بهت خوش بگذره ... خب؟! :)

سلام عزیزم...ممنون شما خوبی؟...ممنونم...شرور ماهه...میبینی تو رو خدا...یکی به نون شبش محتاجه یکی ۲۰ میلیون جهاز میگیره...!!!!
ممنونم...سعی میکنم...خدا کنه خوب باشه
مرسی که سر زدی فیروزه جونی...
:-*

رضا مشتاق یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:43 ب.ظ

نیلو الان آهنگ پخش میشه

میتونی از یه کافی نت وبتو چک کنی

... تا بعد

سلام...
رضا جان تو کامیه خودم پخش نمیشه...
اونو چکار کنم...

[ بدون نام ] یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:36 ب.ظ

کامنت به اون خوبی رو در مورد اون دوستت که ازش خیلی دور شدی رو واسه چی تایید نکردی!!

سلام...
این که دوست من کیه و چیه یه چیزه خصوصیه!!!
در ضمن اگه منظور شما اون کسی باشه که من فک کردم باید بگم اشتباه میکنید!!!
دلیلیم برای تاییدش نداشتم !!!
در ضمن خودتونو معرفی کنید لطفا وقتی کامنت میزارید

دختر آریایی یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:38 ب.ظ http://ariai.blogsky.com

سلام نیلوفر جونم....
خوبی؟
من فهمیدم تو چی نوشتی....آخخخخخخخخخخخخ جون پس من باهوشم..... (خنده)
به نظر من کلا اینجور رسوم فقط ضرر داره نه چیز دیگه...
من کلا از ازدواج هایی که دختر و پسر همدیگرو نشناسن و با هم ازدواج کنن بدم میاد....نمیدونم چرا....
من دلم میخواد ر....ف....س...ن...ج...ا...ن...ی شوهرم باشه....( :دی)
ما خونمون حیاط داره ولی باورت میشه ۱ سال امو توش نذاشتم....
آدم تا وقتی یه چیزو داره قدر نمیدونه...
چرا دلت گرفته عزیز؟
به این دل نباید زیاد رو داد وگرنه پررو میشه....
درکت میکنم چه حسیه که نخوای بیای عروسی ولی به زور ببرنت....

فعلا...

سلام نگینی جون..
خوبم...تو خوبی؟
در باهوش بودن تو که شکی نیست :))
دقیقا..
منم بدم میاد...به نظر من حتی اگه ازدواج سنتیم باشه بازم یه شناخت لازمه...
ایول...منم دلم میخواد...
چرا آخه؟...دلت میاد؟ :(
دله دیگه...میگیره یهو...
آره ولی حالا میرم...آخه نرم مامانم ناراحت میشه....منم اصن نمیتونم ناراحتیشو ببینم!!

قربانت...
:-*

نیاز یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:51 ب.ظ

سلام عزیزدلم...نیلوی همیشه وفادار من...خوبی عزیزم؟؟...امروز طی یک فقره تصمیم کبری دارم میام خونه هاتون....دلم برات تنگ شده بود...بابت تمامی لطف و محبتت تو این مدت ممنون و سپاسگزارم....
اگه به کسی نگی منم روز اول مهد کلی گریه زاری راه انداختم....اینقذه ترسیده بودم....ولی خواهرم از شوق مدرسه خداحافظی هم یادش رفت بکنه....
برای اون عروس و بقیه عروس و داماد ها ارزوی خوشبختی میکنم...
شاد و سلامت باشی...میبوسمت عزیزم.

سلام گلکم...الهی قربونت برم...کجایی تو؟
خواهش میکنم منم دلم برات تنگ شده بود...خیلی زیاد..خوب کردی اومدی...
بابا چقذه شما ترسو بودین...
منم همینطور...
قربونت برم مهربونم...

[ بدون نام ] یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:27 ب.ظ

اوه اوه چه بد اخلاق!!اگه خصوصیه پس چرا راجع بهش مینویسی!!!
معرفی نمیکنم.مگه زوره!!

خوب دیگه...
حرف دلم بود...اینجا هم یه جایه واسه نوشتن حرفای دلم...توضیحات کافی بود؟
نکن...هیچم زور نیست!!!!!

حمید یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:24 ب.ظ http://www.lovechain.blogfa.com

سلام دوست عزیز[گل]
از اشنایی با شما و وبلاگ زیباتون خوشوختم
امیدوارم من بعد دوستان خوبی برای هم باشیم. در صورت تمایل به تبادل لینک خبرم کنید
جالب نوشتید.
واقعا که خونه بدون حیاط مثل زندون میمونه. خونه اگه حیات داشته باشه ادم راحت تره. امیدوارم که عروسی هم بهتون خوش بگذره و پیوند عروس و داماد مبارک باشه
خوشحال میشم به کلبه محقر منم تشریف بیارین. از حضور سبز شما ممنونم
شاد و تندرست باشی دوست عزیز
[گل]
عشق ورزی، گرانبهاترین هدیه خداوند به آدمی است چرا که هرگز از ان که بر او رحمت شده و عاشق است بازستانده نخواهد شد. عشق در ردای فروتنی و آرامش از کنارمان می گذرد و ما ترسان از آن می گذریم یا چشم بر ان می بندیم، یا در پی آن میرویم تا بر شرارت خود نام عشق نهیم.

عشق را حاصلی نیست مگر در پی اش فراقی سوزناک، صبری تلخ و رنجی بس دشوار

عشق تنها گلی است که بی نیاز از فرا رسیدن فصول، رشد میکند و شکوفه می دهد.

عشق تنها آزادی موجود در این دنیاست و بس، چرا که عشق روح انسان را که بدست قوانین انسان به زیر کشیده می شود، تعالی میبخشد و دست طبیعت نیز تأثیری بر فرایند آن نمی کذارد.
[گل]

سلام قربان...
ممنونم...لطف دارین...
حتما...باعث افتخاره...
درسته...حیاط چیزیه که ما آپارتمان نشینا ازش محرومیم...
ممنون...
حتما...سر میزنم...چشم..
موفق باشی...

آقا موشه یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:49 ب.ظ

من که عمرا نفهمیدم چون اصلا نخوندمش
سلااااااااااااام چطوری بی مرام نمیگی من رفتم افتادم مردم دور از جون شما
آره دیگه اومدم
جات خیلی خالی بود همش به یادت بودم البته هر شب با موبایلم وبتو میخوندم ولی چیزی که نفهمیدم برم بخونم ببینم چیکارا کردی
فعلا .. .

ممنونم...لطف داری تو موشی...
سلام...من چند وقته سرم شلوغه شرمنده دوستان میشم...خدمت میرسم...
مرسی...ممنون...لطف داری شما...
فعلا

[ بدون نام ] یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:10 ب.ظ

سلام نیلو فر عزیزم

ممنون از حضورت خیلی خوشحال شدم گلم

روز اول مدرسه من خیلی خو شحال بود هیچ وقت فرا موش نمی کنم اون روز روچه روزای خوبی بود اصلا دورا ن
مدرسه دانشگاه فراموش نشدنیه قدر این روزا رو بدون ...........
این روزها همه چیز چشم هم چشمی شده منم بدم میاد از این طرز فکر ها که حالا باید حتما عروس خانم این وسیله رو داشته باشه یا داماد حتما باید ماشین و..... داشته باشه یکی از دوستای من یه شب قبل از مراسم ازدواجشون فامیل شو هرش میان و یکی یکی جهیزه رو چک می کنند مادر داماد میگه پتو های عروس خانم چرا تعدادشون کمه و.......... دعوا میشه همه چیز به هم می خوره پدر دوستم سکته کرد و متا سفانه فوت کرد .............
امیدوارم عروسی بهت خوش بگذره
شاد باشی

سلام عزیزم...

مرسی عزیزم...ولی کاش یه نشونی میزاشتی بدونم کی هستی گلکم...

روزای قشنگی بودن...حیف که دیگه تکرار نمیشه!!
سعی میکنم عزیزم...
ای وایییییییی....عجب بساطی داشتن طفلیها...متاسفانه این روزا به جای اینکه به جنبه های دیگه ی زندگیم نگاه کنن همش مادیاتو میبینن...
من اصن به همچین زندگیی فک نمیکنم...اصلا این طور زندگی مد نظر من نیست!!!!

ممنونم دوست خوبم...بد نبود....فقط یه لطفی کن آدرستو بزار...البته من فک میکنم شما نیکو جون باشی...درسته؟
تو هم شاد باشی
:-*

نوشی یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:11 ب.ظ http://www.nuchi.blogsky.com

نگران نباش...همه چی درست میشه!

نگران نیستم...میدونم درست میشه..
نوشی جان چند وقته بهت سر نزدم...شرمنده تم...یه کم سرم شلوغ شده...در اولین فرصت میام...گرچه وبتو میخونم...منتها سیو میکنم اول !!!!!!!!

مهران یکشنبه 3 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:35 ب.ظ

سلام بر نیلوفر عزیز ..

احساسات زیبایی داری ...

چه خوابایی میبینین شما دخترا :))

سلام عزیزم...

ممنونم...احساسات چیزیه که تو وجود اکثر دخترا خیلی پررنگه...دلبستگی هم به دنبالش میاد اکثرا...گرچه زیادم خوب نیست اما دنیای دخترونست دیگه!!!

عزیزم خوابو که بهناز دیده بود...دیگه حرفای منو و نازنین مسخره بازی بود..

شاد باشی

شاذه دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:28 ق.ظ

سلامممممم
خوبی؟ این قدر قرو قاطیه نمی دونم راجع به چی نظر بدم!!! جهیزیه بیست میلیون تمونی؟ کی گفته که این تضمین خوشبختیه؟ والا!!
دلتنگی؟ منه دلم تنگه... الکی!
آهنگت هم قشنگه
:****

سلام عزیزم...
مرسی...
والا نمیدونم اینا فک میکنن دیگه...
دل منم الکی زیاد میگیره!!!!!!
مرسیییییییییییییییییییییییی

[ بدون نام ] دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:40 ق.ظ

خان یعنی چرا چرا میای تووبلاگ من زنگ میزنی فرار میکنی!!!
شاید هم میای الکی فوت میکنی!!

ای بابا...من کی اومدم زنگ زدم در رفتم...
فقط کافیه تو خودتو معرفی کنی...

یه رهگذر دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:30 ب.ظ

سلام نیلو
خوبی؟
پست قر و قاطیت و هم قبول داریم.
ولی فرشته ی عزیز بدون هیچ کسی با رفتنش و خداحافظی کردن از وبلاگش نمی خواد با احساس تو بازی کنه ، بلکه این قانون زندگیه هر آمدنی را رفتنی باید.
دوستت دارم خیلی زیاد.

سلام
خوبم ممنون...
لطف داری...
این قانون نیست...ماها خودمون اینجوری میخوایم و میندازیم تقصیر قانون...
اینجا همه یه جورایی به هم دلبسته میشن...همه با هم دوستن...رفتن هر کدومشون دل بقیه دوستاشو میشکنه...چرا میایم و پیمان دوستی میبندیم و بعد از یه مدت به خاطر چیزایی که مطمئنن حل میشه میزنیم زیر قول و قرارمون؟
ممنونم...در هر صورت ام اس عزیز اگه برگردی خیلی خوشحالمون میکنی...خیلی زیاد...
لطف داری عزیز

[ بدون نام ] دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:39 ب.ظ

پس چرا بقیه که خودشونو معرفی نمیکنن عزیز دلتون هستن ولی من که نمیذارم .......................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تعیض تبعیض تبعیض..
نمیگم کی هستم ولی اگه فهمیدی جایزه داری

فهمیدم...اما نمیگم تا تو خماریش بمونی :))))))))))))))))))))
اینجا تبعیض قائل نمیشم واسه کسی...
در ضمن بعضیا یادشون میره اسم بزارن ...یادشون میره نه اینکه بگن مگه زوره خودمو معرفی نمیکنم!!!!!!!

بنفشه دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:13 ب.ظ

سلام
خوبی نیلو جونم؟!

پس وقتی با نازنین جونی کلی میخندید
ادما همیشه تو بزرگسالی عکس بچگیاشون میشن
منم مثل تو بودم اما حالا ...........

چقدر بده که ما ها از پایه زندگیمون رو روی چشم و هم چشمی میسازیم
خدابه داد هممون و نسل بعد ما برسه
من بخوام شوهر کنم هیچی جاهاز نمیبرم
همین که افتخار میدم زن اقای همسر( به قول گیلاسی) بشم باید بره خداشو شکر کنه (سبزو نیشششششش)

بری عروسی بهتر میشی
یه کمی خنده و رقص و بزن و بکوب حالتو بهتر میکنه
اگر رفتی نهایت سعیتو بکن که بهت خوش بگذره


پس نازنین هووی منه اره :دی

سلام
مرسی گلم تو خوبی؟

عزیزم...حالا هم میتونی عین همون موقعها بشی...قول میدم بهت..

اینو راست میگیا(تفکر)...حالا که اینطوره منم جهاز نمیبرم...
چشم و هم چشمی...بعضی زندگیا سر همین موضوع مسخره به هم میریزه...

رفتم...بد نبود...فقط هی میگفتم آخیییییییی عروس حیف شد!!!!!

فک کنم :)))))

[ بدون نام ] دوشنبه 4 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:10 ب.ظ

عمرا !!!هاهاهاهاهاها

چی عمرا؟
والا من که از حرفای تو سر در نمیارم...
ایندفه معرفی نکنی تایید نمیشه کامنتات!!!!!!!!!!
گفته باشم!!!

اقلیما سه‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:10 ق.ظ http://yedokhtaremahtabi.blogfa.com

سلام
خوبی؟
من همه ی متن پستتو فهمیدم. با هوشم واسه همین میام تو وبلاگت!!!
خلاصه: موفق باشی.
راستی به منم سر بزن.خیلی خیلی خوشحال میشم
فعلا بای تا های

سلام...
ممنونم...تو خوبی؟
ای ول...من آدمای باهوشو دوست دارم:))))))))
ممنون
حتما...
بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد