نیلوفرمرداب

گل نیلوفر در مرداب می روید تا همه بدانند که در سختی ها باید زیباترین ها را بیافرینند...

نیلوفرمرداب

گل نیلوفر در مرداب می روید تا همه بدانند که در سختی ها باید زیباترین ها را بیافرینند...

غم بسه!!!

سلامممممم

اومدم خاطره نویسی کنم برم !!!...دیدم اگه بازم برم تو مود غم این مرجان واسم حرف در میاره بعد بی خیال غم و اندوه شدم فعلا...

آقا ما سه شنبه رفتیم خونه مادربزرگم آخه دختر عمم سفره داشت...اسمشم مژگانه...یه خواهرم داره که از خودش بزرگتره اسمشم ندا ست که خیلی بامزه ست

داشتم میگفتم ما رفتیم اونجا سفره..بعد موقع دعا این مژگان یه کم گریه کرد و دعا هم که تموم شد رفتیم تو اتاقو  این مژگان انقده گریه کردددددددددددددد که خدا میدونه منم ناراحت شده بودم و یند قطره اشکی فشاندم از بس دلم سوخت براش...بعد اون واسه من حرف میزد و هق هق گریه میکرد منم اینجوریدلداریش میدادم...البته یه کم مهربونتر !!!...آقا عجب حاجتی داد سفره هه...بعد از ظهر سفرشو انداخت شب حاجت گرفت!!!

هیچی دیگه حالا وسط گریه اون زن عموی منم یه کاره باحالی کرد بعد جفتمون پقی زدیم زیر خنده...انقده این زن عموی من باحالهههههههههههههههههههههههههه که خدا میدونه...من بهش میگم خاله البته بیچاره همش ۸ سال از من بزرگتره ها...اما چون وقتی ازدواج کرد با عموم من کوچولو بودم بهش میگم خاله...حالا هم مونده سرم دیگه چیزه دیگه ای نمیتونم بگم!!

دیگه جونم براتون بگه که...آهان!!..پریشب می خواستم برم بخوابم...قبل خواب یه ذره با این نازنین تو اتاق تو سر و کله هم زدیم و هی خندیدیم...بعد من رفتم مسواک بزنمبرگشتم دیدم یکی خوابیده رو تختم پتو رو هم کشیده سرش!!!...کار کس دیگه ای غیر نازنینم نمیتونست باشه چون مامانم رفته بود خوابیده بود ، بابامم داشت فیلم میدید، فقط میموند نازنین...

منم محکم پتو رو از روش کشیدم دیدم رو تختم به جای نازنین یه اردک و یه کوسن و یه چادره که همشونو عین یه آدم که خوابیده گذاشته بود رو تخت من...خود ذلیل مرده شم رفته بود پشت کیف گیتار قایم شده بود...

جاتون خالی انقد خندیدیمممممممممم که خدا میدونه...

دیگه اینکه بنده تو خونه در حال کف کردنم...تصمیم دارم فردا برم خودمو بنده یه کلاسی ، چیزی بکنم بلکه یه ذره از کف خارج شم...

دیگه بگم که...دوستم یه خالی واسه مامانه بیچارش بسته و به هوای اینکه دانشگاه می خواد ما رو  ببره جمکران!!!پا شده شب رفته....استغفرالله...

خدایا خودت یه عقلی به این جوونا بده...الهی آمین..

هر چی بهش گفتم نرو یه وقت ...(ببخشین اینجاهاش سانسوره، خودتون با قوه تخیلتون تو نقطه ها کلمه ی مناسب بزارین )...گفت نه بابا هیچی نمیشه....

خدا کنه هیچی نشه واقعا..

بعد من به غزاله میگفتم تو خونه حوصلم سر رفته...بهم میگفت  تو حقته!!!...تقصیر خودته اصلا از خونه نمیای بیرون ...خودتو علاف خونه کردی که چی؟!!منم فردا میرم یه جایی ثبت نام میکنم که از خجالتش درآم!!!

خوب خیلی حرف زدم...سرتون درد گرفت...شرمنده ام دیگه...

نظرات 44 + ارسال نظر
پویا جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:22 ب.ظ http://pooyamcs.blogsky.com

سلام
نبادل لینک؟

سلام
باشه

پویا جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:13 ب.ظ http://pooyamcs.blogsky.com

یعنی خوب یا یعنی بد؟
D:

یه جوری...
بامزه :)

مانی جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:36 ب.ظ

اولندش که: ها اوقخ اینا که گفتی یعنی چه؟؟؟؟؟؟؟
دومندش:خوب میشی عزیزم خوب میشی

اولندش که خودمم نمیدونم...
دومندش برای شفای مریضان اسلام صلوات

پویا جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:44 ب.ظ http://pooyamcs.blogsky.com

khodaeitemplate.blogsky.com

یه سر بزن ببین از قالباش خوشت میاد؟

وایییییییییییییییییییییی
دستت درد نکنه

یوسف جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:52 ب.ظ http://littlestar.persianblog.com

سلام نیلو جانم!..خوبی؟؟؟ ‌:)
ببین عزیزم شادی و سرخوشی نباید دلیل بشه که تو از غم و احساست ننویسی!..اگه به هوای خوشی دیگران غم هاتو انکار کنی مثه یه کتری می شه که درشو بستی و بعد منفجر می شه!!..نمی گم از شادی ننویس اما در کنارش هم از غصه هات بنویس و خالی شو!! .............

نیلوجان بیست با بیست و یک و بیست و دو فرقی نمی کنه!!می کنه؟!... :(
من یه دوستی داشتم که مچشو تو همین مراسم دعا گرفتم..مثه ابر بهاری گریه می کرد!!هر کی نمی دونست فک می کرد این چه دیندار و دلباخته و دلسوخته مذهب و وقایعش شده..وقتی کشوندمش بیرون ازش سوال کردم دیدم داره بخاطر قهر با دوست دختر عزیز اشک می ریزه و حاجت می خواد!!!:)))))))))))
می گم چه می کنه این نازنین!!:))حالا واسمون گیتار می زنی یا نه؟!!:))))
حوصله داری؟!..کی گفته تا تابستون میاد باس بری کلاس!!..بگیر بخواب حالش بیشتره!!:)))))))))
تو هم یه تور آنتالیا ثبت نام کن تا روی اون دوستت کم بشه!!:))))))))))))))))))

تابستون خوبی داشته باشی..

سلام یوسفی جونم...
منم هر دوشو مینویسم...هم از غمام...هم از شادیام...کلا اینجا جاییه که از همه حرفای دلم مینویسم...چه شادی و چه غم...

جدی؟...یعنی من دو سال دیگه باز بگم بیست سالمه؟ :(

چقد جالب...دختر عمه منم همین حالت بود...خدا خودش عقل بده به مردم :))))))))))
آره بابا...همه فن حریفه...
من؟...بله که میزنم...منتها الان گیتارم دو تا سیم نداره...۴ سیمه قبوله بزنم یا نه؟ :))
بابا چقد بخوابم آخه؟...باد کردم از بس خوابیدم :((((
باشه...گجا برم حالا ثبت نام کنم ؟ (چشمک)

به همچنین عزیزم

آقا موشه جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:05 ب.ظ

اااای امان از این دوستای ناباب

سلام
خوبی ؟؟
خوبه لاعقل شماها آپ میکنین من که اصلا حوصله ندارم
آره مادر بورو یه کلاسی چیزی بنویس حوصلت سر نره حالا زحمت میکشی اسم منم بنویس بی زحمت

من نمیدونم این دانشگاه های ما چی یاد این دانشجوها میدن ذهنشونا زیادی باز میکنن

یه فامیلی من دارم اولش انقد سر بهراهو خوب بود همش بهش میگفتم فرشته از آسمون چه خبر نماز اول وقتو یه تار موش پیدا نبود رفت دانشگاه ۴.۵ ماه بعدش ذهنش زیادی باز شد عوض اینکه راه درستشو درست تر کنه داره میره به بیراهه یه دوستایی پیدا کرده عکسشونا که بهم داد گفتم اینا از تو باغ وحش فرار کردن خلاصه دیدم آبمون دیگه تو یه جوب نمیره اونم محو دوستای بد ذاتش شده کارای اونارو ستایش میکنه زدیم به تیپ هم گفتم بورو هر غلطی میخوای بکن ( زبوووون)

به نظر تو به کی میشه اعتماد کرد
گاهی وقتا نمیتونم راهمو تشخیص بدم راه خودمو برم یا . ........

اماننننننننننننننننننننن

سلام
مرسی...تو خوبی؟
چرا ؟
باشه...چی میخوای حالا؟...گلدوزی خوبه؟:))))


واقعااااااااااااااا

خوب کردی...حالا دوست من هنوز کارش به اونجاها نرسیده!!۱ :))

به هیچکس...غیر خانواده...
راه خودتو برو...البته اگه اطمینان داری که درسته!!!

*+*+*سارا*+*+* جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:58 ب.ظ

سلام عزیزم...
من یه مدتی قاطی پاطی شده این کلاف زندگیم...نمیتونم سرشو پیدا کنم...
ببخشید:* زود خوب میشم میام پیشت...باشه؟
قبول؟

سلام عسیسم...
باشه گلکم...هر وقت اومدی قدمت سر چشم...مواظب خودت باش...
قبول گلم...قبول

مرجان جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:02 ب.ظ

سلام نیلو جونم

میگم نیلو چیزه .................. حسابی جو گیر شدی ها ! به خاطره حرفهای من !

همه اینارو نوشتی که بگی گیتار بلدی ؟ فکر نکنی نفهمیدیم میخوای پز بدی ها ؟ وای

گیگیلی بدو ، الفرارررررررررررررررررررررررررررر

سلام عزیزم...

آره چیزه...حسابی یه چیزیم اون ور تر

تو چقد باهوشی...از کجا فهمیدی؟ :))))

وایسا ببینم...مگه دستم بهت نرسه مرجان...گیگیلیو کاری ندارم...اون بچه خوبیه تو اغفالش میکنی...

*+*+*سارا*+*+* جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:16 ب.ظ http://saaaraaa.blogfa.com

:)) خوب ما فک میکنیم که چیزی نمیشه ولی اگه واقعا چیزی بشه چی میشه؟ینی ممکنه چیزی بشه؟
خدا نکنه که چیزی بشه:( ولی اگه چیزی بشه؟؟؟... تو جمکران...وااااااااااااااااااای=)) مامانش میره یقهء پیشنماز رو میگیره میگه چه بلایی سر دخترم آووردی؟ الله اکبر =))
این دوست ایشون احیانن طلاب نیستن آیا؟
من الان زیادی چرت و پرت میگم نه؟
خوب اره ملومه تو هم بودی بدتر از من میشدی:))
دفه بعدی من میام تو تخت خوابت میخوابم....خیالت راحت باشه
یه قرص استامینوفن هم بده من بخورم که سرم درد میکنه:دی

والا اگه چیز بشه که خیلی چیز میشه...حالا اگه چیزم شد ، چیزش میکنیم :)))
نمیدونم اگه چیزی بشه تقصیر خودش ...من اخطار دادم که نرو یه وقت چیز نشه...اگه چیز شد چی؟؟؟؟
فک کن...میره پیش آقا!!!!!!!!! میگه باید دخترمو بگیری چیزش کردی :)))))))))
نمیدونم...فقط من عکسشو که دیدم این موهاشون یه مقدار بالاش رو به آسمون و پایینش رو به زمین بود...بعد طفلی انگار وضعشم خوب نبود بلیز و شلوارش انگار مال بچگیش بود آخه بهش کوتاه شده بود !!!!!
نه...من بیشتر میگم...
احتمالا...البته من الانم بدتر شدمااااا....یه ذره مخ داشتیم اونم پریده!!!
بفرمایین...اصن میتونیم با هم بخوابیم منتها من تا حالا با هر کی تو یه تخت خوابیدم بیچاره صبحش دیده پاهای من تو دهنشه!!!...حالا از من گفتن...
ساده داریماااا ...اگه کدئین می خوای باید بری بخری :))))

*+*+*سارا*+*+* جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:21 ب.ظ http://saaaraaa.blogfa.com

=)) الان میشه فک کررد که سارا ۵تا کامنت داده:)) مگه نه؟

-------------------------------------------------------------

فک کنم خیلی خل شدم:(( این صاب خونم خلم کرده :(( مامااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان

داده بود...دو تاشو نگه داشتم :))))))))
آخه سه تاش تکراری بود خوب... :(

نه عسیسم...خل نشدی...هنوز فاصله داری تا خل شدن کامل !! :)))

آقا موشه جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:33 ب.ظ

گلدوزی خوبه ولی اگه یه آشپزی چیزی سراغ داری بنویس دارم از گرسنگی میمیرم (نیشش)

جونه من بیا یه آپ شاد شاد بکن من یه کم روحیه بگیرم

آشپزیم مینویسمت...خیاطیم خوبه ها...لباس گرونه آخه!!!!...ملیله دوزی و اینا چی؟...خوبه؟...تعارف نکنیا یه وخ !!!!

شاد تر از این دیگه...فعلا روحیم تا همین حد اجازه میده...برو دعا کن یه چند تا سوژه ببینم این چند روزه بیام آپ کنم :))))

شاذه جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:55 ب.ظ

سلام نیلو جونم
می گم یه شاذه میشناسم داستاناش بد نیستا! واسه سرگرمی خوبه؛)

سلام خانمی...
به خدا میام میخونم اما بیشتر وقتا آف میخونم...یه ذره گیر درسم...شرمنده ام به خدا

خرس قهوه ای جمعه 8 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:53 ب.ظ

بیا اسم منم یه کلاسی جایی بنویس! آخه از بس که من سرم خلوته!! :|

چی می خوای بنویسمت عزیزم؟...می خوای بریم با هم آموزش بچه داری بنویسیم؟...برای آینده به درد میخوره...آخه یکی به اسم شوهر و یکی به اسم فرزندو باید بزرگ کنیم :)))))))))

سروناز شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:34 ق.ظ http://sarv-e-naz.blogsky.com

سلام خوبی دختر دایی
ببینم این بابی دکتر شما کجاس؟
خاطرت خیلی باحال بود
منم عاشق خاطره نوشتم البته این جوری یعنی با شعار غم بسه
ولی من زیاد جایی نمیرم و اتفاق زیادی برام نمی افته
شاد باشی

سلام خواهر کوچولوی گلم...
چه عجب از این ورا...
الان کامنتشو جواب میدم...بالاخره باباییم برام کامنت گذاشت با هم آشنا شیم !!!!!!!!!!!!!
مرسی...
خوب همیشه هم که بی غم نمیشه...میشه؟
منم زیاد جایی نمیرم...اینا هم روزانه ست...
تو هم شاد باشی خواهر کوچولوی خودم :-*

پدرام شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:27 ق.ظ http://pedygol.blogspot.com

نیلوفر جان سلام..
خوبی خانوم؟..خوشی؟..چطور مطورایی یا هنوز بهتر تری؟!..
شرمنده..من ۳ هفته نبودم و تازه امروز برگشتم تهران..امکان دسترسی به نت هم در این مدت برام نبود..تازه امروز که برگشتم کامنتت رو دیدم!..
خیلی دستت مرسی که حتی در نبودمم بهم سر زدی و مرسی تر که نوشتی!!..
تا یه ۲ هتفه ای هستم و دوباره باید برگردم!..فعلا نقدا در خدمتم!!..
پستت جالب بید..واقعنم "غم بس" بود!!!..
حالا بیلاخره این دوستت خوش و خرم رسید به سرمنزل مقصود یا نکنه خدای نکرده زبونم پس کلم، گوشام ته کفشم، موهامم وزوزی، توی اون چند نقطه مونده؟!..
این عکس پست پایینه هم خوبه که کمی تا قسمتی تاره!..وگرنه شبهه ناک مینماید..است!!..;)
درگوشی: حالا بعدا ورژن روشنترش رو برام بفرست!!!..;)

سلام بابا جون دکیییییییییییییییی :))
من هنوز بهترترم...:))
اوهههههههههههههه...اینهمه وقت نبودی بابایی...آخه تو چقد میری ماموریت؟...آخرش مامان ازت جدا میشه ها...حالا از من گفتن!!!
خواهش ترترتر بابایی
خدمت از ماست بابا جون...
مرسی..
والا خبر ندارم هنوز...وقت نکردم زنگ بزنم...گوشام ته کفشم خدا نکنه مونده باشه !!!!!!! :)))))))))))))))))))
ای بابای شیطون...آخه بابا هم جلوی دخترش از این حرفا میزنه چشم و گوش دخترش وا بشه؟!! (چشمک)
در گوشی: باشه بابایی همچین یه جوری میفرستم عین آیینه !!!!! :))))))
راستی شما بابایی منی دیگه...اشکال نداره که هی میگم بابا؟...این نیمکتیا منو انداختن به عنوان دختر به شما !!! :)))))))))))))

حیتا شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:20 ق.ظ

سلااااااام
خوبی نیلوی عمه!
چه جالب !!توام خانم مدیر میشی ایشالله؟!گرایشت چیه؟کجا می خونی؟
ادت می کنم...مواظب خودت باش...

سلام عمه جونم...
خوبم شما خوبی؟..
ایشالله...بازرگانی...تهران
ممنون...چشم

مرجان خطاب به عمه حیتایی شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:58 ب.ظ

اوا عمه جون !
دختر دائیه من که برادر زاده تو نمیشه عمه ! برادر زاده مامانم میشه (غششششششششمولک)

ااااااااااااااااااا...مرجان اذیت نکن عمه رو دیگه..

نیاز شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:08 ب.ظ

الهی که همیشه پستای با مضمون ؛غم بسه؛ بزاری.
شرمنده کامنتات شدم که لطف کرده بودی از دلتنیگت نوشته بودی.
یه نظر خواهی گذاشتم بیا و نظر خودتو بگو فقط نظر خودتو نه اونچه من دوست دارم.
ممنونم

مرسی گلم...
خوهش میکنم دشمنت شرمنده...
حتما...
بوسسسسسسسسسسسسس

شاذه شنبه 9 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:16 ب.ظ

دشمنت شرمنده نیلوفر جون. شوخی کردم.
از اس ام اس ذوق زده شدم:))

مرسی عزیزم...
الهی...میدونستم بیشتر میدادم

پویا یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:16 ق.ظ http://www.pooyamcs.blogsky.com

سلام
لینکتو گذاشتم
اگه خواستی مال منو بزاری بی زحمت بعد از لینک ماکرومدیا بزار

سلام
لطف کردی...

*محمد* یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 02:26 ب.ظ http://www.nonva.blogfa.com/

سلام ســـــــــــــــــــلام صد تا سلام هزارو سیصد تا سلام
برای همه روزایی که سر نزدیم خوبی تو

چطور مطوری ؟؟؟
مطوری تو

خوشحالم که دوباره میام اینجا تا متناتو بخونم دوباره

پای مورچه رو تصور کن.......... حالا تصور کن جوراب داره..................... حالا تصور کن جورابش سوراخه....................... دلم برات اندازه سوراخ جوراب مورچه تنگ شده

0000000 0000000
00000000000000 0000000000000
000000000000000000 000000000000000000
000000000000000000000000000000_______00000
0000000000000000000000000000000_________0000
0000000000000000000000000000000000________0000
0000000000000000000000000000000000000_____0000
0000000000000000000000000000000000000000___00000
00000000000000000000000000000000000000000_000000
000000000000000000000000000000000000000000000000
000000000000000000000000000000000000000000000000
0000000000000000000000000000000000000000000000
00000000000000000000000000000000000000000000
0000000000000000000000000000000000000000
000000000000000000000000000000000000
000000000000000000000000000000
000000000000000000000000
00000000000000000000
000000000000000
0000000000
000000
0000
00

موفق پیروز و سربلند باشی نیلوفر

سلام سلام پونصد و بیست وپنج تا سلام...

خوبم...مرسی تو خوبی؟

من مطورم :))))))))

وایییییییییی...مرسی ...

تو هم موفق و سربلند باشی عزیزم...

بهاره یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:42 ب.ظ http://joojoojoon.blogsky.com


سلام نیلوفر جون
خدا حاجته هممونو همونطوری بده
همون کلاسه موسیقی از همش بهتره غذای روحه (ما هم که گششششششششنه)
به ما هم بسر لینکوندمت بلینکمون
بای بوس باس

سلام بهاره خانم...میشناسمت آشنا :-*
خدا کنه...
آره به خدا...البته من ساز دهنی خیلی دوست دارم...به نظرم اون واقعا آرامش میده...
چشم...خدمت میرسم حتما...
بای بای ...
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوس

بنفشه یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:46 ب.ظ

سلام ابجی خانوم جون مون
خوبی؟

خیلی باحال بود
انقدر از این تقص بازیا خوشم میاد
خدا رو شکر امشب خواهرم از اصفهان میاد و ما هم از امشب شروع میکنیم به سرویس کردن اعصاب بابا و ماما ن
و از الان میتونم صدای بابم رو بشنوم که ۴ صب داد میزنه:
دختــــــــــــــــــــــــــــــــــرا بگیرید بخوابیددددددددددددد

و ما ها همه برای چند لحظه سرامونو میزاریم زمین و ساکت میشیم و باز بعد چند لحظه از صدای پق خنده خواهرم دوباره ...................

ایول ... حالا چه کلاسی میخوای بری؟؟؟
رقص برره ای؟‌!!!

ای داد منه بی داد ...... فچ میکردیم نسل این بهانه ها و این دودره بازیا منقرض شده
حالا میبینم نسل شعورم منقرض شده :دی

امیدوارم که کلاس بهت خوش بگذره تا حوصلت بیاد سر جاش گلم
میبینمت
فعلا .............

سلام آبجی خانم خوشگله ی خودم...
مرسی خوبم...تو خوبی..

مرسی...
منم خوشم میاد ...
ای ول...سلام به آبجی بزرگامم برسون...

کلاس آموزش زدن انسانهای پررو!!! :))))))))))

منقرض شد رفت پی کارش آبجی جونم...

مرسی...
ایشالله...
فعلا

مرجان یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 05:20 ب.ظ

سلام نیلو جونم

الهی من قربونه نیلو جونم برم از بس ملوسه و اینا . خب حالا خودتو لوس نکن ! چشمولک

نیلو جون من سعی می کنم خیلی زود کارتو تموم کنم خب ؟ فقط اگه تا فردا شب طول کشید بهم فحش نده پلیز باشه ؟

مرسی که منو قابل دونستی و رو من حساب کردی
قربونت برم

سلام عزیزکم...

میسی ملجان جونم...دوشت دارم...

دستت درد نکنه...مرسی عزیزم...لطف میکنی...باعث زحمتت شدم...
نه بابا این حرفا چیه؟...

قربونت برم آبجی بزرگه ی من...

مرجان یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 07:18 ب.ظ

بفرما نیلو خانوم جونی

اینم قالبه وبلاگت . خوشمل شد ؟

مرسی عزیزم...
خوشگل که خیلی شده...اما بالاش عین مال تو نیست...
مثلا اونجایی رو که راجع به مبلاگ یه توضیح کوچولو دادیو نداره... :((

مرجان یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:49 ب.ظ

اینم از کامنتدونی !

خوب شد ؟

الهی قربونت بشم من...

عالی شد...
یه فکری به حال این نوار پایینش و اون دو خط بالاش پیلیز :)))))))))))

مرجان یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 09:54 ب.ظ

نوار پایین و دو خط بالای کجا رو میگی تو ؟

ببین پایینش عین بغلش که یه نوار داره که صفحه رو بالا و پایین میبره یه نوار داره که صفحه رو جا به جا میکنه
دو خط بالا هم زیر اسم وبلاگ که توش توضیح مینویسن

اقلیما یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:00 ب.ظ http://yedokhtaremahtabi.blogfa.com

سلام نیلو جون.
این آپا رو خیلی دوست دارم. همیشه این جوری بنویس.
فعلا بای تا های

سلام عزیزم...
اینجوریم مینویسم...اما اگه اجازه بدی غمامم بنویسم وگرنه دلم میترکه هااا...تو که نمیخوای من دلم بترکه؟؟ :))))
بای تا های

آقا موشه یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:44 ب.ظ

خطاب به مرجان
ا ا ا ا اااااااااااا مینم بچه چرا وب بچمونو خراب کردی اولتر ترش که خوشمل تر بید بی صلیغه

اولا که بی صلیغه نه و بی سلیقه...بعدم خیلیم خوشمله :(((
مرجانی حالا تو جوابشو بده :)))))))))))

آقا موشه یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:45 ب.ظ

بیا نیلو جون ای وبتو نده دس این مرجان الان دلو رودشو در میاره

خیلیم خوشگل شده...من دوست دارم بک گراند وب سفید باشه اصن :(
موشی میگیرم میزنمتااااااااااااا

آقا موشه یکشنبه 10 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:27 ب.ظ

شوخی کردم بابا قشنگ شده جدی گفتم به خدا

خوب شانس آوردی پس :))))))))))
مرسی چشات قشنگ میبینه :))

آقا موشه دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:40 ق.ظ

مرجان که جرات نداره جواب منو بده میرم وبشو میجوم
ببین وقتی میخوای بگی بد سلیقه با ص و غ مینویسی که یعنی نا هماهنگه اون سلیقه درست مال خوش سلیقه هستش (نیش)
رنگش قشنگه ولی چرا نوار بالا نداره بعدش نوار کناریا هم خیلی باریک شده قابل توجه مرجان
تو که روت نمیشه هی بهش بگی من به جات ایراداشو میگم که قشنگ تر بشه

آهان...اینجوریه پس؟
منم بهش اینا رو گفتم...نوشته های من عرضش خیلی بیشتر از بقیه ی بلاگ اسکایاس :(((

مرجان دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:23 ب.ظ

اون نواره کناریا که باریک شده ، دلیلشو برات در جوابه کامنتت توی وبلاگم نوشتم . برو بخون . خب ؟

میرم میخونم...باشه..

مرجان دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:49 ب.ظ

خدا بگم چیکارت بکنه نیلو ، الهی که جیزه جیگر بگیری نیلو ، الهی که خناق بگیری نیلو

خب دخترررررررر ! توی قسمت تنظیمات عمومیه وبلاگت ، توی توضیحات وبلاگ هیچی ننوشتی ، حالا چطور میخوای اون دو تا خط بالای وبلاگ که بینش توضیحات وبلاگ نوشته میشه ، برات ظاهر بشه ؟؟؟؟؟

من بی اجازه برات یه توضیح از خودم می نویسم که هم بهت ثابت بشه اون دو تا خط میاد برات ، هم اینکه بری دنبالش بگردی و کشفیات کنی و کاشف بشی (غشمولک)

خدا نکنهههههههههههههههه !!!!!!!!!

خنده...خوب خنگم دیگه !! :)))))))))))))))

خیلی اونی که نوشتی بامزه ست...
دیگه پاکش نمیکنم...غول چراغ جادو!!!!

مرجان دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 03:54 ب.ظ

راستی ! رنگه وبلاگتو هم موش موشی برات درست کرده . ازش تشکر کن

شاد باشی
بوس

باشه تشکر میکنم...حتما...
تو هم شاد باشی...
بــــــــــــــــــــــــــــــــــوس

آقا موشه دوشنبه 11 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 06:40 ب.ظ

سلام
خوبی
حالا ماه شده
ببینم تو چطوری مینویسی که طول نوشته هات زیاد میشه مرجان راست میگه قالب درسته ماله نوشته هاته
خوب از این به بعد تو خود بلاگ اسکای تایپ کن یا توی ورد پد بعد پیست کن

سلام...
مرسی...
من به خدا همش تو خود بلاگ اسکای تایپ میکنم...حالا چیکار کنم؟ :((

مهران سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:33 ق.ظ http://pof.blogsky.com

سلام خدمت نیلو خانوم گل

امیدوارم این روزای تابستون بهت خوش بگذره :)

یه رنگ صورتی ملسی ...ادم با وبلاگ مرجان اشتباه میگیره اینجارو ...

سلام آقا...چه عجب این ورا...مرام کشمون کردین...

خیلی خوش میگذره...انقد که دلم می خواد سرمو بکوبونم تو دیوار!!!!!!!!!

والا آدم بیسواد خودش که نمیتونه کاراشو انجام بده...دوستان کمک میکنن...
ایشالله من بتونم یه قالب خوشگل و باب میلم پیدا کنم:))))))

شاد باشی :-*

نیاز سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:36 ب.ظ

حالا دیگه زنگ میزنی در میری؟!!!!!!!!!! :))))))))))))))

نیاز سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:39 ب.ظ

سلام....وای ببخشید یه دفعه ای دستم رفت تو اینتر...اون یکی رو خالی فرستادم....خوب خوبی؟؟چه خبرا نازگل من؟؟؟
قالب جدید هم مبارک....اولش فکر کردم اشتباهی اومدم...ولی بعدش دیدم نه درسته.....ایشالا که بتونی قالبی که دوست داری رو اینجا بزاری و نیلوفر مرداب اون چیزی بشه که برای نیلوفر عزیزم بهتره....
مواظب خودت باش....
فدای تو.....

سلام...
خواهش میکنم عزیزم...خبری نیست...
مرسی...مرجان زحمت کشیده...
مرسی نیازم...ببینم این موشی چیکار میکنه...
چشمممممممم
قربونت برم..

مرجان سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 04:59 ب.ظ http://anemone.blogsky.com

سلام نیلو جونکم

خوبی عزیزم ؟ هنوز موشی قالبتو درست نکرده ؟

شاد باشی

بوس

سلام عزیزم...

خوبم...نه هنوز...

تو هم همینطور

بوسسسسسسسسسسس

آقا موشه سه‌شنبه 12 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:17 ب.ظ

پس منتظر باش یه وب قشنگ برات میسازم
ببین اون عکس که دادی اگه کوچولو کوچولو مث قلبای خودم بزارم بد میشه خیلی اگه هم بزرگ بزارم بازم میگم نه
بببین این قالب که العان رو وبته و ماله من اصلا قالب اصلی بلاگ اسکای خیلی قابلیت ها داره یکیش اینه که بسته به صفحه نمایش باز دیگه کناره هاش خیلی زیاد نمیشه حتی اگه ال سی دی ۲ سانتم باشه راسه همون میشه فقط دراز میشه اینطوری راحت تر میشه خوند وخیلی چیزای دیگش که طول میکشه بگم مثلا اونروزی که یکی یکی قالبارو رو وبت امتحان میکردی من وبتو میدیدم نوشته هات میزد بیرون چون طولش زیاد بود ولی با این قالب فوق آخرش یه کم پهن میشه دیگه به هم نمیریزه منم میخوام از رو همین قالب برات بسازم که هیچوقت مشکلی برات پیش نیاد
ببین باید با فتوشاپ یه عکس طراحی کنم که وقتی کنار هم میاد شکله یه برکه پر نیلوفر بشه عکست تکراری پشت سر هم نیاد
یعنی حدودا وبت میشه عکس یه برکه نیلوفر به صورت پازلی که متحرکه حتی اگه طولو عرضشم کم بشه بازم به هم نریزه مثلا اگه صفحه کوچیکم باشه فقط یه برکه کوچک میبینی

فقط یه کاری کن بورو هرچی عکس مردابو برکه و از اینا میتونی برام پیدا کن من خودم یه ۷ژ۸ تا دارم ولی تو هم بده تا بتونم تو تصاویر ازش استفاده کنم

موشی من که زیاد از حرفات سر در نمیارم...ریش و قیچی دست خودته دیگه...
فقط میشه یه کاری بکنی که عرض نوشته ها هم زیاد نشه...
میدونم کلی این تو توضیح دادیا ولی اصن اینجوری که شده اعصابمو خورد میکنه....
برم ببینم چند تا عکس دارم

بنفشه چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 12:59 ق.ظ http://banafshehh.persianblog.com

سلام نیلو جونم.. خوبی؟ ما به مامان بابامون اصلا جرات نمیکردیم دروغ بگیم چه برسه اینطوریش.. بابا ایول..مردم شجاع تشریف دارند!!! ان شالله که چیزی نمیشه!! ولی اگه شد اسمشو بذارن ...استغفرلله اصلا به من چه!!!!

سلام عزیزم...مرسی خوبم...تو خوبی؟والا منم نمیگم...حرف جراتم نیست زیاد...دلم نمیاد به مامانم و بابام همچین دروغی بگم...اگه بعدا یه روزی بفهمن پاک ازم ناامید میشن...
خندههههههههههههه....اسمشو بزارن غضنفر خوبه؟ :)))))))

شاذه چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 10:14 ق.ظ

چه خوشمل شده اینجا... امیدوارم دلتم مثل اینجا سفید و شاد باشه=)
داستان تموم شد. بدو بیا

سلام...مرسی چشات خوشمل میبینه...
مرسی عزیزم..
اومدم...

محدثه چهارشنبه 13 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 01:03 ب.ظ

جیگر
این لینکای عکس
http://i10.tinypic.com/4mkzfip.jpg

http://i15.tinypic.com/6g3qmwy.jpg

http://i7.tinypic.com/673q6h1.jpg

مرسی عزیزم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد