نیلوفرمرداب

گل نیلوفر در مرداب می روید تا همه بدانند که در سختی ها باید زیباترین ها را بیافرینند...

نیلوفرمرداب

گل نیلوفر در مرداب می روید تا همه بدانند که در سختی ها باید زیباترین ها را بیافرینند...

جهان بدبخت!!

تقدیم به امین به خاطر احتیاجات ذهنش !!!

همیشه دنبال بهانه بوده ام که بی پروا ببینمش...حتی از دور!!

تا از دور نزدیک شود و نگاهم کند و من خیس و تبدار نگاهش بمانم...

حتما صدایم کرده بود که از خواب پریدم!!

اینجا روی سایه او عکس پرواز می کشم...بزرگتر که شدم خواهم پرید! نه؟...

پشت کاغذ ریز می نویسم که برای دیدنش بهانه نمی خواهم...برای شنیدنش حسرت نمی خواهم و برای دوست داشتنش پای چوبین استدلال!...

بغض که می کنی یعنی هستی!!

پرده را می کشی...جهان کور می شود...نفس و ترس از جفت بودن ما وحشت می کند و جهان منع شده از تماشای ما ، له له می زند کنار پنجره...

جهان ترسو! جهان بدبخت!

نظرات 21 + ارسال نظر
تیده آ یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 04:38 ب.ظ http://ghalb-yakhii.persianblog.ir

ناز بود مثل همیشه
آپم یه سر بیا

مرسی مثل همیشه...
چشم...میام

یوسف یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:42 ب.ظ http://littlestar.persianblog.ir

سلام نیلو جون..خوبی؟!..من هستم تو کجایی؟!الووووو...:))
ای جهان بدبخت..هر چی می کشیم از این دنیاست!..می گم جریان این تقدیم چیه؟!!..شاد و شنگول باشی همیشه!.. :)

معلومه تو کجایی؟...تو خجالتنمیکشی؟...میری به من سر نمیزنی؟...واسه پست قبل من نظر ندادی؟...تو خجالت نمیکشی ها؟ها؟ها؟

خوب دیگه دعوا بسه...

سلام یوسف جونیه خودمممممممممم (بوس بوس)
خوبی ؟
من اینجام...الو الو...صدا میاد؟‌:)))
میبینی تو رو خدا...جهان بدبخت!!!
اگه می خوای جریان تقدیمو بفهمی برو کامنتدونیه پست قبلی کامنت امین (غریبه) رو بخون می فهمی اونوقت :)

غریبه یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:51 ب.ظ

سلام آبجی نیلوووووووووووو

کمی تا قسمتی به اغماء میرویییییم !... تو چه کردی بشر ، آخه چرا اینقدر منو خجالت میدی ...

البته اگه راستش رو بخوای ، با وجود اینکه خیلی بهت زحمت دادم اما به هیچ وجه از دست خودم ناراحت و کفری نیستم (!) چون حداقل یه بار دیگه به خودم اثبات کردم که ... هنوز حس در این جهان بی احساس و یا به قول تو بدبخت وجود داره ... هنوز هستن کسانی که از پشت پرده ی نازک امواج ، معنای واژه هائی رو که می بینند ، درک کنن ... هنوز هستن کسانی که لطافت رو در این مجاز بزرگ لمس کنن ... هنوز هستن کسانی که حرف آدم رو ببفمن .. براش ارزش قائل بشن و در جهت خوشحال کردنش قدمی بردارن ....

آآآآآه آبجی نیلووووووو ... از صمیم قلب خوشحالم ... خوشحالم که میبینی آنچه را که خیلی ها توان دیدنش رو ندارن ؛ حس میکنی آنچه که خیلی ها دوست ندارن حسش کنن ؛ لمس میکنی آنچه را که دیگران ازش فرار میکنن و ازت ممنونم ... ممنونم از اینکه مینویسی و نوشته هات رو بی ریا به چشمان ما هدیه میدی ...

ممنونم نیلو جان ...
واقعا ممنونم ...

یا حق

سلام امینی جونممممممممم

ای بابا خواهش می کنم...ما اینیم دیگه :))))

زحمتی نبود عزیزم..
خب خدا رو شکر که بازم بهت ثابت شد...اما مهم تر از همه ی اینا میدونی چیه؟...خودت...و اینکه خودت انقد عزیزی که بقیه حتی اگه بتونن یه قدم برای خوشحال کردن تو بردارن خوشحال میشن (خودمو میگما!!:)))))))))

ای بابا خواهش میکنم...این حرفا چیه...
منم ازت ممنونم...امین از این به بعد بیا یه انگیزه واسه نوشتن بده به من !!‌:)))))))))

خواهش میشه عزیز دلم...

یا حق..

محمد یوسفی یکشنبه 1 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:58 ب.ظ http://www.editor-e-irani1.blogfa.ir

سلام.
جهان چه کرده با تو که اینقدر دلچریکینی نیلوفر.
پرده را که بکش جهان پشت پنجره می ماند خموش وغمگین. اما فکرش را کرده ای هزار چیز دیگر را هم محروم می کنی از دیدنت. یکی نور را . آفتاب. خورشید را.

سلام محمد جان...
نه فقط به خاطر خودم...که به خاطر آدمایی که ازش خیلی خوردن ازش دلچرکینم!

آره...ولی وقتی نور و آفتاب وجودتو گرم نکنه چی؟...اونوقت پشت پرده موندنش چه ایرادی داره؟...بزار بمونه...بایدبفهمه تا وقتی نتونسته وجود آدما رو گرم کنه جاش همون جاست!!...

مرسی که سر زدی محمد عزیز

شاذه دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:14 ق.ظ http://shazze.blogsky.com

دیدنش بهانه نمی خواهد عشق می خواهد و عشق...

شاذه جونم...عشق واقعی کجاست؟

ساینا دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:15 ق.ظ http://saina-sam.blogfa.com

سلام نیلوفر خانومی
ممنون که پیشم اومدی، خیلی خوشحالم کردی
شما به من لطف داری عزیزم
انشاا... تو هم به هرچی که دوست داری برسی
قربونت برم خانومم

سلام ساینا جونم...
خواهش میکنم عزیز دلم..
نه...لطف نبود...حقیقت بود...
مرسی عزیزم...
خدا نکنه گلم...بوس

ساینا دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:18 ق.ظ http://saina-sam.blogfa.com

دنیای دیگه... کاریش نمیشه کرد، باید سوخت و ساخت
اینکه خودت باید دنیا تو تغییر بدی و ... همش شعار،
خدا اون روزو نیاره که ادم بیفته رو خط بدبیاری... تا جایی که جون داشته باشی بد میاری...
آرزو میکنم همیشه شاد باشی و دنیا به کامت عزیزم

خوب یه چیزیم هست...بستگی داره به چی بگی بد بیاری...اگه اتفاقای بد زندگیتو به فال نیک بگیری یعنی فکر کنی این اتفاق و شکست مقدمه ی یه پیروزیه بزرگ تو زندگیته ، شاید بتونی تحملش کنی:)
تو و سام هم همیشه شاد باشید انشالله :)

[ بدون نام ] دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 01:38 ب.ظ

به فرزاد سفارشتو کردم. بنده خدا اصلا نمی دونست تو وبلاگ داری. حالا که فهمیده لینکتو با عکس گذاشته. حالش و ببر دلبندم.

دستت درد نکنه...چقد این فرزاد شما خوفهههههههههههههه..
حالش رو میبریممممممممممممممم...
برم یه سر بهش بزنم

نیاز دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:10 ب.ظ

چقدر تغییر
ژانر نوشته هات عوض شده
جالب بود
خصوصا:
پشت کاغذ ریز می نویسم که برای دیدنش بهانه نمی خواهم...برای شنیدنش حسرت نمی خواهم و برای دوست داشتنش پای چوبین استدلال!...

نیلوفری باشی

حالا تغییراتش خوبه یا بد؟...خوب تصمیم دارم یه ذره دلنوشتم از این به بعد اینجا بنویسم :)

مرسی عزیزم...

آقا موشه دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:36 ب.ظ http://mushmushak.blogsky.com

سلام سلاااااااام
پیشی ملوسم
چطوری نیلوفرجون
متنت عالی بود
خوشمل مینویسی
میدونی این دفعه متنتو حس نکردم نمیدونم چرا نمیخوام باهاش اونس بگیرم
ولی خوب خیلی وقته فکرشو نمیکنم
آره جهان ترسو هستش ولی بدبخت ما هستیم نه جهان (تفکرمولک)

بی خیال بابا دیگه چه خبرا
دهههههههه پیشششششششششششته
ببین عکسی چیزی نداری بدی به این دختر دایی مشکل پسندت بزاره بگراند وبش من هرچی دادم گفت نوچ تو یه کاری بکن (نیش)

سلام موشی جون...
خوبم...تو خوبی؟
مرسی...
خوب عزیزم...اصلا سعی نکن باهاش انس بگیری...حالا که فراموش شده بزار فراموش شده بمونه...
نه ما بدبخت نیستیم..هیچم بدبخت نیستیم!! :(

سلامتی...
بی ادب...به کی میگی پیشته ها؟ ها؟ ها؟
من اصلا عکس ندارم...اگه میتونی نوشته های عکسایی که خودش داده رو از بین ببری که مشکل حله :)

مرجان دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:59 ب.ظ

جهان ....

ولی به نظره من بیشتره موقع ها بی رحم و ظالم میشه تا ترسو و بدبخت ، هرچی هم که داریم جلوتر میریم قدرتمندتر میشه..... گاهی هم بی تفاوته .... اما معمولا توی این فکره که پوست از کله امون بکنه

عجیب بود !!!

---------------
بابا خودمونو عشقه .. بیخی :دی نیلو خوبی ؟ غشمولک
کوشی کجایی ؟ سرت کجا گرمه سوسول ؟ :دی

!!!

نمیدونم...شاید بی رحمم باشه...یعنی هست بدون شک!!
خوب هر جوری باشه پوسترو میکنه :))))))))))

عجیب؟؟؟؟؟؟


اوکی هانی...خوبم...تو خوبی؟
سوسول؟سوسول؟من؟...یعنی انقد به قیافم میخوره سوسول باشم ؟!:)))))))))

بنفشه دوشنبه 2 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 05:56 ب.ظ

سلام
چطوری اباجی خانوم؟

خوش به حال این امین خان
داره بهش حسودیم میشه

قشنگ نوشتی
خصوصا :برای دیدنش بهانه نمی خواهم...برای شنیدنش حسرت نمی خواهم و برای دوست داشتنش پای چوبین استدلال!...
و پرده اخر رو

خیلی زیبا بود
تششششششششششششششویق

سلام..
خوبم آبجی خانم کم پیدا!!...

ای بابا حسودی چرا؟...شما امر بفرمایین شاهنامه میسراییم واستون!! :))))))))


مرسی..ممنون

من متعلق به همه ی شما هستم...دیگه تشویق نکنین...مرسی..مرسی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:52 ق.ظ

نه دیگه این دوست هیجده ساله من کم کم داره بزرگ میشه و باید واسه اش دستی بالا زد و..................
مرسی از روند رو به رشدی که همیشه در نوشته هات دیده میشه

من تو رو میکشمممممممممممممممم...۲۰ ساااااااااااااااااااااااااااااااااللللللللللللللللل...
اگه بالا بزنی که ممنون میشم :))))))))
خواهش میشه..ولی فک نکن خاطرات نمینویسما...هر چقدم تو بگی باز همین آشه و همین کاسه (نیش)

مسعود سه‌شنبه 3 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:59 ب.ظ http://www.jameie.ir

ممنون از کامنتت و اینکه به من سر زدی

با اینکه این روزا سرم شلوغه سعی میکنم بازم بهت سر بزنم

سلام مسعود خان...
میدونستی من اسم مسعودو خیلی دوست دارم؟؟!!!

خوب شاید چون...

مرسی که اومدی...لطف کردی...منتظرت هستم بازم...
بازم پیشت میام

یوسف چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:29 ق.ظ

سلام نیلو جون..روز بخیر..
ممنون از کامنت محبت آمیزت..راستی دو آهنگ پیدا کردم برات..اینا رو هم امتحانی بکن

سلام یوسف جونم
خواهش میکنم...ولی من جدی گفتم...
دستت درد نکنههههههههههههههههههههه

شاذه چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:26 ق.ظ

عشق واقعی؟ تو دله عزیز. تو دل. اون که بی بهانه بیتابت می کنه. اون که هیچ دلیل و منطقی رو نمی پذیره اما از هر منطقی محکمتره...

شاید تنها عشق واقعی رو که بشه پیدا کرد همین باشه!!!
مرسی شاذه جونم...مرسی

آقا موشه چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 09:46 ق.ظ http://mushmushak.blogsky.com

سلام
:دی
بای
آپ

علیک سلام...
اینجوریه آره؟...
تلگرافی می نویسی؟...
اوکی میام الان...
بای

آقا موشه چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:59 ق.ظ http://mushmushak.blogsky.com

نیلو جون شرمنده همچین عجله ای نوشتم برات :دی
چطوری چه خبرا ؟؟
بابا بیخی خی ول کن یه م مث من خبیث باش اینا برات نونو آب نمیشه عزیز تا دیر نشده بجنب فقط خودتو عشقه همین باور کن !!
قربونه پیشی ملوسه
میو میو
میام دباره
فعلا

خواهش میکنم بابا...
خوبم...خوبببببببببببببببببب...
نمیدونم...تقصیر من نیست موشی...تقصیر من نیست به خدا!!...
مرسی...خدا نکنه...
میو...
اوکی
بای

بهار چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 03:12 ب.ظ http://nashenase-hamdel.blogsky.com

بچه جون. منم که با تو آپ کردم. غرغرت چیه؟

ببین بهاری...تو باید زود به زود آپ کنی خوب!!‌:))))))))
من غرغروام...غر نزنم چیکار کنم؟

مرجان چهارشنبه 4 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 08:46 ب.ظ

به جان خودمو گیگیلی من هیچ آهنگی نمی شنوم :دی نکنه یوسف گولن زده ! ازش بعید نیستا (غشمولک)

بیا صدا رو تا آخر باز کردم ولی آهنگ بی آهنگ ((=

قربونت برم
بوس

ای بابا...چرا؟...بابا خودم که می شنوم...آهنگ به این ملوسی...آخی، یوسف مگه گرگ سیاهه بدجنسه که منو گول بزنه؟‌:)))

ببین از این آهنگ میدیاست...احتمالا سیستمت مشکلات داره عزیزمممممممممممممم

خدا نکنه...
بوس

سودابه ای دیگر پنج‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 12:09 ق.ظ http://www.jayekhaliyeman.blogfa.com/

نوشته هات طعم داره ...
طعم چی ؟؟؟
بذار فک کنم ...

اگه گفتی طعم چی داره یه جایزه پیش من داری!! :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد