آخرين نوشته ها

  • دسته بندي ها

    جستجو

    لينک هاي روزانه

    برچسب ها

    لينک دوستان

    شهر شب



    شهر شب با مردم چشمک زنش غصه هامو ریخته توی دامنش . . .
    - - - - -
    از سفر آفتاب، سرشار از تاریکی نور آمده ام! سایه تر شدم، و سایه وار بر لب روشنی ایستاده ام...!






     

    موی سر کردم سفید اما خیالت در سر است


    آتشی پنهان ته این توده ی خاکستر است    .    .   .

    نوشته شده در چهارشنبه بیست و هفتم اسفند ۱۳۹۹ ساعت توسط : سایه | دسته :
  •    []

  •  

    درد می داند چگونه وارد قلبم شود


    می زند در بعد با لحن تو می گوید منم    .    .   .

    نوشته شده در دوشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۹ ساعت توسط : سایه | دسته :
  •    []

  •  

    یا سراغ من می آیی چتر و بارانی بیار  .  .


    یا به دیدار من ابری نیا  .  .  تر میشوی    .    .   .

    نوشته شده در جمعه چهاردهم خرداد ۱۳۹۵ ساعت توسط : سایه | دسته :
  •    []

  •  

    باز آی،


    که از جان


    اثری نیست مرا   .   .   .

    نوشته شده در پنجشنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت توسط : سایه | دسته :
  •    []

  •  

    حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید

    بفرستند رفیقان به تو این بندش را



    منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر

    لای موهای تو گم کرد خداوندش را    .    .    .

    نوشته شده در پنجشنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت توسط : سایه | دسته :
  •    []

  •  

    نوشته ای که به من حالِ خویش را بنویس


    نوشتنی نبود حالِ من ؛ بیا و ببیـن   .   .   .

    نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت توسط : سایه | دسته :
  •    []

  •  

    دلبسته ام


    هیچ چیز آرامم نمی کند


    من چه می‌‌دانستم


    افسردگی دارد ، دوست داشتن   .   .   .

    نوشته شده در پنجشنبه بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت توسط : سایه | دسته :
  •    []


  • گیرم که وصال دوست در خواهم یافت


    این عمر گذشته را کجا دریابم؟!   .  .  . 

    نوشته شده در چهارشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت توسط : سایه | دسته :
  •    []

  •  

    تبر ار ، دستِ تو باشد ،


    و تنم ، ساقه ی خشک ،


    خوش بحالِ تبر و ،


    تیشه و ، این ساقه ی خشک   .   .   .

    نوشته شده در سه شنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت توسط : سایه | دسته :
  •    []

  •  

    عشق یعنی که به یوسف بخورد شلاقی


    درد تا مغز سر و جان زلیخا بدود   .   .   .

    نوشته شده در شنبه بیست و هشتم فروردین ۱۳۹۵ ساعت توسط : سایه | دسته :
  •    []