نیلوفرمرداب

گل نیلوفر در مرداب می روید تا همه بدانند که در سختی ها باید زیباترین ها را بیافرینند...

نیلوفرمرداب

گل نیلوفر در مرداب می روید تا همه بدانند که در سختی ها باید زیباترین ها را بیافرینند...

عنوان بی عنوان!!

¤ دیروز من تو اتاق بودمو مامانم تو آشپزخونه...بعد یهو مامانم داد زد که تو باز پای کامپیوتری و الهی این کامپیوترت بسوزه و از این چیزا...منم داد زدم که من دارم با این کتابه کار میکنم و چقد غر میزنی و ... خلاصه جفتمون آمپرمون رفت بالا و مامانم از آشپزخونه اومد سمت اتاق که مثلا یه ذره داد و هوار کنه سرِ من، منم از تو اتاق می خواستم برم تو آشپزخونه که یه ذره با هم دعوا کنیم!!...بعد یهو تو درگاه در خوردیم به همدیگه و منم از ترس سه متر پریدم هوا...نتیجه این شد که دوتایی پقی زدیم زیر خنده و قضیه ختم به خیر شد!!

¤ دیشب ساعت ۷ به نازنین میگم میای بریم بیرون من کارت بخرم؟ شبه، کوچه هم خلوته میترسم تنهای برم... خانم کلی ناز و ادا برای من درآورده (احتمالا منو با کس دیگه ای اشتباه گرفته بود!! )بعد لباس پوشید با هم رفتیم...حالا هی میگه الان برنگردیم خونه و یه ذره بچرخیم و نشون به اون نشون که عین این دیوونه ها از توی یه کوچه میرفتیم تو و از توی کوچه بالاییش میومدیم بیرون و برای اینکه یه کم این پیاده روی هیجان داشته باشه زنگ یه خونهه رو زدیم و در رفتیم!!

¤ دیشب دیر هنگام که پدربر روی مبل جلوس نموده بودند و داشتند برنامه های شنگوله بشقاب منگوله دار (م ا ه و ا ر ه) را نظاره مینمودند ما مانند دخترکان لوس رفتیم و خود را در آغوش ایشان جا دادیم و دستشان را بر شانه هایمان انداختیم و پدر مشغول نوازش ما شدند و به ناگاه نگاهمان به پاهای خود و پدر افتاد و این تصمیم را اتخاذ نمودم که از این پس از نیلوفر خانم به آقا نیلوفر  تغییر ماهیت دهیم و دلیلش را نیز به شما نمیگوییم!!!

¤ تازگیا مامانم دعا میکنه که من یا برم سر کار یا شوهر کنم که از شر من راحت شه!!! احتمالا اونیم که تا من میرم جایی میگه بیا خونه حوصلم سر رفته ، دلم تنگ شده عمه ی محترم میباشد!!

¤ خیلی دوست دارم برم سر کار فقط یه سوال برام پیش اومده...من برم سر کار، سر کار کجا بره اون وقت؟!؟!

بعدا نوشت: آهنگ وبلاگ مریمو کش رفتم...چه قدر نازه...مرسی مریم بانووووووووووووو

دانشجوووووووووو!!!

قبول شدمممممممممممممممممم

خدا جونم مرسییییییییییییییییییییی

خدا گفت تو که درس خون نیستی...بیا برو دانشگاه بابا...بیا برو

نظرا دوباره تاییدی شد...

میای بریم بازی کنیم؟!؟!

بالاخره نمردیم و توسط مرجان خانم به بازی دعوت شدیم!!!...مرجان گفته اگه بازی نکنم سرمو میبره   منم چون به سرم علاقه دارم بازیو انجام میدم!!!

خودتو معرفی کن : نیلوفر ج... هستم...متولد ۱۱ شهریور سال ۱۳۶۶...کوچولو...ساده...شوخ..خنده رو...زودرنج...حساس...از اینا که اشکشون دم مشکشونه...احساساتی و رومانتیک...کتابخون...عشق سفر...زود جوش...مهربون...اگه هم پا رو دمم بزارن بد اخلاق و پاچه گیر...گاها غرغرو!!!

فصل و ماه و روزی که دوست داری: فصل پاییزو دوست دارم به خاطر هوای ابری و حال و هوای عاشقونه ش!!! به خاطر نم نم بارونش و هوای خوبش...ماه مهر و اردیبهشتو دوست دارم...روز خاصیو دوست ندارم.کلا روزایی که با یکنواختی همراه نباشه رو دوست دارم...

رنگ تو: خودم رنگ لیمویی و یاسی و سبزو دوست دارم...اما همه ی لباسام نارنجیه!! کلا به هویج معروفم!! ...البته رنگ نارنجی رو هم خیلی دوست دارم...

غذای مورد علاقه: از غذاهای مامان پز!!! فسنجونو دوست دارم...از غذاهای رستوران پز!! استیک و پیتزا... 

موسیقی مورد علاقه: آهنگای بی کلام پیانو رو خیلی خیلی دوست دارم...از آهنگای خواننده ها هم ، از هر آهنگی که خوشم بیاد...گاهی اوقات آهنگ قری و شیش و هشت...گاهیم آهنگای پر سوز و گداز...بستگی به حالت روحیم داره!!!

بدترین ضد حالی که خوردی: یه بار عید بود...بعد خاله ها و داییام و بابابزرگم اینا رفته بودن شمال...ما هم چون بابام کار داشت نرفتیم...بعد بابام یه دفعه ای کارش سبک شد گفت ما هم میریم...زنگ زدیم ازشون آدرس گرفتیم و با شوق و ذوق ساک بستیم ولی پلیسا جاده رو به خاطر شلوغیه بیش از اندازه بسته بودن و نمیزاشتن هیچ کس بره...ما هم دست از پا درازتر برگشتیم

بزرگترین قولی که دادی: قول بزرگی به کسی ندادم چون میترسم نتونم بهش عمل کنم...کلا زیاد اهل قول دادن نیستم...

ناشیانه ترین کاری که کردی: مهندسیه کامپیوتر!!!...زدم هاردمو سوزوندم!!

بهترین خاطره ی زندگیت: گذروندن یک روز با یه دوست خوب! 

 بدترین خاطره ی زندگیت: مرگ عمو حسینم و مامان جونم..

شخصی هست که بخوای ملاقاتش کنی: آره...

برای کی دعا می کنی؟: هر وقت می خوام دعا کنم تمام آدمایی که می شناسم میان جلوی چشمم...تقریبا برای همه دعا می کنم اما اول برای پدر و مادرو خواهرم دعا  میکنم که همیشه سالم و سلامت و سربلند باشن...

به کی نفرین می کنی؟: وقتی کسی دلمو می شکنه نفرین نمی کنم...می سپارمش به خدا...

وضعیتت در ده سال آینده:  شاید هنوز دارم درس می خونم...شاید ازدواج کردم...شایدم مردم!!

 حرف دلت: دلم عشق می خواد...شور می خواد...یه عالمه انگیزه و یه عالمه تلاش می خواد...دلم یه زندگیه پر از دوست داشتن می خواد...دلم نیمه ی گمشده مو میخواد!!

من مانی ، شهرزاد ، بهار ، سارا  ، ققنوس  و محمد یوسفی  رو دعوت می کنم که بازیو ادامه بدن...

پ . ن : قال خاله مینا سلام الله علیها (دوست مامانم) در نشستی که چندی پیش با هم داشتیم فرمودند نیلوفر قیافه ش دقیقا عین دخترای شرقی شده و نازنین عین دخترای اروپایی!!!(خدا بده شانس)...