-
خداحافظ
شنبه 3 مهرماه سال 1389 07:56
میگن هر اومدنی،یه رفتنی داره... ۵سال پیس اومدم...کوچولو بودم...همه فکرم حول و حوش چیزای کوچولو میچرخید... اما نیلوفر هنوز نچشیده بود اون چیزایی که باید میچشید تا یه ذره چشاش وا شه... اوایل اینجا واسم فقط یه سرگرمی بود..اما کم کم بهش عادت کردم... الان دیگه باید رفت...همه چی یه تاریخ انقضا داره...تاریخ انقضای نیلوفر و...
-
سرعین!!!
جمعه 19 شهریورماه سال 1389 13:23
بالاخره بعد از ۱سال و اندی رفتیم مسافرت...قرار بود با خالم اینا بریم...جمعه راه افتادیم رفتیم سمت محمودآباد...دو شب اونجا بودیم...هوا خیلی خیلی گرم بود البته وقتی میرفتیم گردش بابای من کولرشو میزد و ما خوشحال و خندان تو خنکی و خالم اینا ناراحت توی گرمای شرجی !!! آقایی که شما باشین و خانمی که خودم باشم قرار بود از...
-
برو بابا کشکتو بساب!
شنبه 23 مردادماه سال 1389 11:16
هر رفیقی راهی با من،۲،۳ روزی همسفر بود ادعای هر رفاقت،واسه من چه زود گذر بود... طرف تازه اومده تو فک و فامیلمون...از قبل یه آشناییه خانوادگی و بعدشم خوشش اومد از یکی از دخترای ما!!!!و همچین عشقه زد بالا!!! مام که از قبل با آقا همکار بودیم و دوست هم بودیم(خدایی نکرده،زبونم لال،نه از اون دوستیاهاااا!) و خب شماره شو...
-
تولدت مبارک!!!
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 19:23
تقریبا ۲ سال پیش،یه پسری اومد توی زندگی من که وقتی مدتی از آشناییمون گذشت،تصمیم به ازدواج گرفتیم!!(مثل تمام دختر پسرایی که یه دفعه میزنه به سرشون!!)این پسر یه پسر عمو داشت که اسمشو اینجا میگیم کیارش!(اسمش یه اسم قشنگه که خیلی دوست دارم!)...کیارش از من ۶سال کوچیکتر بود..با هم خیلی صمیمی شدیم طوری که گاهی پسره میگفت تو...
-
نگران نباش...
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 18:22
یه کم سخته...وقتی میبینی توی یه سراشیبی افتادی که میتونی تخته گاز بری جلو...یه دفعه انگار یکی همچین ترمز دستیو میکشه که شتلق! میخوری تو در و دیوار.... حالا طرف به هیچ جاشم نیست که این کارو کرده...بعد تازه فکر کن که این طرف،به طرفهایی تبدیل بشه که تو با هفت جد پشتتم نمیتونین از پسش بربیاین!!! فقط میتونی دلتو خوش کنی به...
-
بازگشت نیلوفر!!!
شنبه 22 خردادماه سال 1389 11:51
سلاممممممممممم بالاخره نت دار شدم!!!نمیدونم بعد اینهمه وقت دوری از چی بگم و از چی حرف بزنم...اتفاقات زیادی تو این مدت واسه من افتاده...زندگیم تغییرات زیادی کرده...دیگه اون نیلوفری نیستم که یه روزی مینشست پشت این کامی جونو پست مینوشت...راضیم از این تغییرات!!! خب عرضم به حضور انورتون که به ما خیلی زیاد خوش میگذره...تو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1388 10:21
فرزاد من هرچی سایتتو باز میکنم باز نمیشه!!!! اینجا واست میزارم بیا ببین خودت add کن ajoojmajooj_2006@yahoo.com به خانمتون اینا سلام برسونید!!! پی نوشت : اگه یه نگاه به این دور و بر این وبلاگ میکردی حتما میدیدی که یه گوشه اش زده ایمیلمو!!!!
-
سختی!!!
یکشنبه 8 دیماه سال 1387 16:16
یه وقتایی چقدر کار کردن سخته!!! میگن اینا سختیه کاره و باید بکشی...منم میکشمش فقط میترسم کش بیاد!! امیدوارم سختیش کشدار نباشه!! الهی آمین...
-
هستما!!
شنبه 18 آبانماه سال 1387 13:24
سلام...من هنوز هستم...شایعه پراکنایی که هی میگن نیلو عروس شده گوش بدن...هنوز عروس نشدم...هنوزم نت ندارم...هنوزم مشغول کارم...هنوزم زنده ام ... فعلا..
-
از کجا بگم؟
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 21:33
سلام به روی ماه نشستتون!! من صغرا هستم از غیبت آباد مراحمتون میشم ۲۰ سال و ۸ ماهه!!!(اگه گفتی من کیم که پرتقال می فروشم یه جایزه پیش من داری!!! ) وای انقد حرف دارم بزنم که دارم می ترکم!!! اول اینکه بنده در کارم بسسسسسسسسسسسسسسسیار جا افتادم و بسی حالشو میبرم و کلی هم تحویلات گرفته می شم و اینا!!! دوم اینکه یک مقدار از...
-
بازم تعطیل!!!
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1386 17:49
تا اطلاع ثانوی تعطیل!!! تا وقتی عین آدم بیام بنویسم...حداقل خیالم راحت تره!!!
-
بد شانس!!
شنبه 13 بهمنماه سال 1386 14:43
ای خدا... گفتم من بد شانسم...گفتم!!! انگار باز می خوان از فردا ببرنم جای قبلی... یعنی دوباره اینترنت و راه نزدیک و همه چی پر!!! اَه حالم از اونجا به هم می خوره...مامانننننننننننننننننننننننننننن! :((
-
یه روزی!!
دوشنبه 8 بهمنماه سال 1386 14:51
یه روزی یه جایی یه جوری یه کسی یه چیزی صبر داشته باش... صبر داشته باش...
-
اینجا کجاست؟
پنجشنبه 27 دیماه سال 1386 12:00
سلاممممممممممم وای خدای بزرگ اینجا چقدر آشناست!!! ...یعنی اینجا وبلاگ منه؟ ... من اومدم!!!تلفنمون وصل نشده ها..فقط من خوش به حالم شده شرکتمون اینترنتش ADSL میباشد و من دارم حال میکنم!!! البته انقدر کارم زیاده که حالا حالاها طول میکشه تا وبلاگاتونو که نخونده بودمو بخونم اما از هر فرصتی اینجا استفاده می کنم تا بیام...
-
کوه!!
سهشنبه 18 دیماه سال 1386 12:12
می گن آدما وقتی میرن کوه ، همه ی ناراحتی و درداشونو ، فریاد میزنن تا آروم بشن... دقت کردی؟!...وقتی داد میزنی و خودتو خالی میکنی برای لحظه ای سکوت همه جا رو در بر میگیره!... و تو خوشحال و راضی که این کوههای بزرگ و با عظمت درد و رنج تو رو توی دل خودشون جا دادن و به تو آرامش ناشی از خالی شدن رو بخشیدن!!!... اما لحظه ای...
-
من میگم مهندسما...تو باور نکن!!!!
سهشنبه 27 آذرماه سال 1386 19:48
میگما به نظرتون چرا من هر جا میرم کامپیوترش خراب میشه؟...امروز زدم کامیه شرکتو ترکوندم!!!...خوب آخه اینا باورشون نمیشد من مهندسم منم بهشون ثابت کردم!!!! به زودی میام!!! به خدا تلفن هنوز قطعه!!!مامانم همچین قرص و محکم سر حرفش وایساده ها!!! پ.ن ۱: قالب وبلاگ رویای تو رو عوض کردم...انقده خوشملههههههههههههههههههه!!! پ.ن...
-
یه خبر!!
دوشنبه 19 آذرماه سال 1386 18:47
سلامون علیکم... خوبین ایشالله؟..من الان اومدم تو کافی نت که یه خبری بدم!!!...بنده شاغل شدم!! راستی مرسیکه کارت میزنین...همچنان بزنین!!!! عسلی جون بازم حاضری بزن که بعداببینم غیبت داشتی میگم با والدینت بیایا!!! گواش جون نیومدی، نیومدی ، گذاشتی کی اومدی!!! از بقیه هم مرسی دارم!!! همچنان بدون تاییدی!!
-
یه بار کامی یه بار تلفن...من که شانس ندارم که!!!
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 12:16
آقا ما قطع شدیم!!!...اومده بودم براتون پست عروسی بزارم که اولا کامپیوترم با بلاگ اسکای مشکل پیدا کرده و دوما که تلفنمون قطع شده و بابام گفته وصل نمیکنم چون خیلی پول تلفنمون زیاد میاد و مامانمم گفته نمیزارم تلفنو وصل کنه چون تو درس نمی خونی... خلاصه که احتمالا تا یه یه ماهی نیستم!! به قول صمیم وقتی اومدم میام چک میکنم...
-
سوء تفاهم!!!
سهشنبه 29 آبانماه سال 1386 12:39
ای خاک بر سره خنگت نیلوفر...تو که اونو میشناسی که...نوچ نوچ نوچ...خیلی خری!!! آقا سو تفاوت شده!!...اون نیلو ء من نبودم!!! همچنان در خدمتم!!!! من ازت معذرت می خوام به خاطر قضاوت عجولانم خانمی!!! پ.ن: میدونم خلم...حالا دیگه به روم نیار دیگه!!!
-
من چه گناهی کردم؟!
پنجشنبه 24 آبانماه سال 1386 11:19
¤ شده تا حالا بری خرید و بعد دست از پا درازتر فقط با یه شلوار برگردی خونه؟...برای من شده!!!...همه رو راه انداختیم دنبال خودمون که بریم خرید واسه عروسی لباس بخریم ، فقط یه شلوار خریدم...فقط یه شلوار!!!...هی خدا شکرت! ¤ این کارت عروسیه مهدی اینا منو مُرده!!!..کارت صورتیه کم رنگه و پاکتش بنفش پررنگ!!!..من مرده ی اینهمه...
-
آسمون!!
دوشنبه 21 آبانماه سال 1386 10:32
یه روزایی می شه که دلم می خواد سرمو بگیرم رو به آسمون و داد بزنم: خدایا ، پس من چی؟؟ پ.ن: ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر رو به همه ی دختران سرزمینم تبریک می گویم!!
-
اشعار زیبای من!!
شنبه 19 آبانماه سال 1386 17:51
¤ ملیحه و دخمله نازش (رومینا بانو!! ) ۵شنبه اومده بودن خونمون!!! الهی من قربونت بشم که انقد تو ناز شدی بچه!! گزیده ای از اشعاری رو که من در روز ۵شنبه و جمعه برای رومینا خانم می خوندم رو براتون می نویسم فقط لطفا با ریتم بخونین!!...*الهی من فدات شم ، فدای اون چشات شم ، فدای اون لبات شم ، فدای اون ادات شم ، فدای اون...
-
حلقه ی حمایت شاهزاده خانم سلطانه!!!
چهارشنبه 16 آبانماه سال 1386 13:16
وحشتناکه!! و شرم آور!! دیروز از شهرزاد یه کتاب گرفتم به اسم حلقه ی حمایت شاهزاده خانم سلطانه ...به قدری این کتاب منو گرفته بود که یه کله نشستم پاش و توی ۴ - ۵ ساعت تمومش کردم!! کتاب ، داستان واقعیه زندگیه زنهای آل سعود که در عربستان سعودی زندگی می کنند ، بود...نویسنده ی این کتاب ، جین ساسون ، در سال ۱۹۸۳ با سلطانه آل...
-
همینجوری!!
دوشنبه 14 آبانماه سال 1386 08:30
¤ آقای دکتر اوشکول زاده ی عزیز!!!...خدا آخر و عاقبت ما رو با این دانشگاه درپیته تو به خیر کنه!!! ¤ میدونین جلبک چیه؟!...میدونین آیکیوش چقدره؟!...خب، آیکیوی جلبک از آیکیوی طناز بیشتره!!..دختره ی خنگ موقع ثبت نام رفته انتخاب واحد کرده، شهریه رو ریخته، رفته امور مالی مهر و بیمه و همه ی این کارا رو کرده...بعد پرونده تشکیل...
-
انتقاد!!
چهارشنبه 9 آبانماه سال 1386 13:52
خیلی جالبه...یه نفر میاد و ادعا میکنه که بقیه جنبه ی شنیدن انتقادو ندارن بعد وقتی میبینه یه نفر نظرش مخالف نظر اونه ، در جواب اون ، میاد و مسخره ش میکنه... جریان اینجوریه که یک خانم/آقایی ، تو وبلاگ دوست من یه کامنتی گذاشته بود که اون دوست من اومد و اون کامنتو به صورت یه پست گذاشت تا روش بحث بشه...متن کامنت به این...
-
یه خانم کوچولوی دیگه!!!
یکشنبه 6 آبانماه سال 1386 10:42
دیروز یه خانم کوچولوی دیگه پا به این دنیا گذاشت و ما رو غرق در خوشحالی کرد...عزیزم ، ورودتو به این دنیا تبریک میگم...امیدوارم بهترینها در انتظارت باشه... خاله مهیار جون جونم...خسته نباشی...ایشالله سایه ت همیشه بالا سر دخترات باشه پ.ن: متاسفانه از دختر کوچولومون عکس ندارم!! پ.ن ۲: احتمالا من و بهار (که میشه خاله دختر...
-
خاکستری!!
سهشنبه 1 آبانماه سال 1386 12:26
از تو جدا شده است...دلم نه...از اینهمه آبی...از اینهمه آسمان که تا زمین چیده شده است...از اینهمه آوای موج که عاشقانه بر شانه هایم می گذرند...از اینهمه پرنده که مرا به یاد بهشت می اندازد...عبور می کنم و به سوی آنهمه خاکستری می آیم...! قسم می خورم که با چشمهای تو دیدم...با نفس تو نفس کشیدم...با دل تو گریستم..! دلم برایت...
-
عنوان بی عنوان!!
پنجشنبه 26 مهرماه سال 1386 14:22
¤ دیروز من تو اتاق بودمو مامانم تو آشپزخونه...بعد یهو مامانم داد زد که تو باز پای کامپیوتری و الهی این کامپیوترت بسوزه و از این چیزا...منم داد زدم که من دارم با این کتابه کار میکنم و چقد غر میزنی و ... خلاصه جفتمون آمپرمون رفت بالا و مامانم از آشپزخونه اومد سمت اتاق که مثلا یه ذره داد و هوار کنه سرِ من، منم از تو اتاق...
-
دانشجوووووووووو!!!
دوشنبه 23 مهرماه سال 1386 20:03
قبول شدمممممممممممممممممم خدا جونم مرسییییییییییییییییییییی خدا گفت تو که درس خون نیستی...بیا برو دانشگاه بابا...بیا برو نظرا دوباره تاییدی شد...
-
میای بریم بازی کنیم؟!؟!
پنجشنبه 19 مهرماه سال 1386 17:01
بالاخره نمردیم و توسط مرجان خانم به بازی دعوت شدیم!!!...مرجان گفته اگه بازی نکنم سرمو میبره منم چون به سرم علاقه دارم بازیو انجام میدم!!! خودتو معرفی کن : نیلوفر ج... هستم...متولد ۱۱ شهریور سال ۱۳۶۶...کوچولو...ساده...شوخ..خنده رو...زودرنج...حساس...از اینا که اشکشون دم مشکشونه...احساساتی و رومانتیک...کتابخون...عشق...